دانلود رایگان رمان هوادار حوا اثر فاطمه زارعی
دانلود رمان هوادار حوا اثر فاطمه زارعی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
درباره دختری نازپروده است که نقاش ماهری هست و کارگاه خودش را دارد و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین بار نمایشگاه برپا کند و تابلوهای خود را بفروشد که در نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکند و …
خلاصه رمان هوادار حوا
آن صبح که شوم بودنش را از همان ساعت ابتدایی اش نشان داده بود فرا رسید. در فرودگاه ایستاده بودیم بیتفاوت سرم را به اطراف میگرداندم به مردمی که عزیزان از سفر برگشته شان را توی آغوششان میفشردند نگاه میکردم مامان و بابا با ذوق و شوق به پشت شیشه خیره بودند و ارشا هم کاملا خنثی بود. ارشا با من رابطهی صمیمی تری داشت چون کم دردسرتر بودم او به محیط اطرافش اهمیت چندانی نمیداد و اکثرا سرش به فیلم و موزیک گرم بود. مامان بالا و پایین میپرید و با ذوق دستش را تکان میداد گمانم فراموش کرده بود که سن هجده سالگی را سال ها پیش به درود گفته است.
بابا با شوق گفت: کو؟ مامان به سمتی اشاره کرد. رد دستش را گرفتم و به چهرهی آیینه دقم رسیدم و لبخند زورکی زدم. وقتی به سمت ما آمد چمدانش را رها کرد و خودش را در بغل مامان انداخت. -چقدر دلم براتون تنگ شده بود. مامان را محکم فشرد و سپس نوبت به بابا و ارشا رسید آخرین فردی که به آغوش او مشرف شد من بودم ولی من را در حد چند ثانیه بغل کرد و همان چند ثانیه هم هر لحظه احتمال پرت شدنم به بیرون بود ارشا چمدانش را در صندوق عقب ماشین گذاشت و در صندوق را بست. خوشبختانه ارشا همیشه میان ما مینشست و این هم برای من هم ظاهرا برای او بهتر بود.
حسهای منفی آدمها کاملا به یکدیگر منتقل میشود از بچگی تا به حال آنقدر نوشین حس منفی به من وارد کرده بود که من هم شبیه او شده بودم یک جورهایی اصلا از دیدن تنها خواهرم آن هم بعداز یکسال خوشحال نبودم. شاید اصلا دلم برایش تنگ نشده بود. جلوی در خانه که رسیدیم، من طوری که انگار دو پای دیگر قرض گرفتم به سمت ماشین دویدم. مامان گفت: نمیای؟ -من باید برم حتما هنرجوهام پشت در موندن. منتظر مخالفت مامان نشدم داخل ماشین نشستم و استارت زدم در محیط خاکی که نزدیک کارگاه بود پارک کردم و تا رسیدن به کارگاه کمی پیاده روی کردم. کلید را در قفل چرخاندم …