رمان نیست های مکرر
عنوان | رمان نیست های مکرر |
نویسنده | ساحل بهنامی (راز.س) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 197 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان نیست های مکرر اثر ساحل بهنامی (راز.س) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یاس و رهام ازدواج میکنند و رهام در حالی یاس را از دست میدهد که از وجود بچه اشان بی خبر است، رهام یاس و خاطرات او را نمیتواند فراموش کند، و در قلب خود با زندگی میکند! اکنون بزرگترین راز عمر خود را میفهمد که خواهر زاده اش در اصل پسر خود او میباشد …
خلاصه رمان نیست های مکرر
لحظه ای سکوت و بعد باز شدن در اما سکوتی که با سکوت کوچه در هم آمیخته میشود آشوبی در وجودم بر پا میکند. دست های سست شده ام را روی در میگذارم و به سختی در را باز میکنم. قدمی به داخل حیاط بزرگ میگذارم و من چه زود تمام رویاهای زندگی ام را در رفتن خلاصه کردم. بدون هیچ چرخشی در را پشت سرم میبندم و قدمی پیش می گذارم انقدر در افکارم غرق هستم که شمارش قدم هایم از دستم در میرود. به خود که میآیم جلوی در شیشه ای ورودی ساختمان قرار دارم. دستم تا نزدیکی دستگیره پیش میرود اما برای حرکت دادنش توانی ندارد. بار سوم یا چهارم
پشت سر هم تکرار میکنم این نوشته یادم نمیاد هیچ چیزی یادم نمیاد افکارم بهم ریخته اینو من نوشتم؟ اما کی؟ کاملا به یاد دارم وقتی از نوشتن خسته شدم به طرف تخت رفتم. اما این نوشتهها.. نگاهی به کاغذهای مچاله شده داخل سطل کنار میز میاندازم من هیچوقت موقع نوشتن کاغذها رو توی سطل نمیریزم اما حالا… سرم رو تکون دادم کاغذ به دست از اتاق بیرون زدم. مستقیم به طرف دستشویی رفتم. قبل از ورود کاغذها رو روی زمین انداختم و بدون بستن در جلوی روشویی ایستادم. چند بار آب به صورتم زدم مطمئنا خواب میدیدم وقتی مطمئن شدم بیدارم بیرون اومدم قبل از
بستن در نگاهی به کاغذها انداختم چیزی روی کاغذها نبود لبخندی روی لبم نشست: پس خالی بود دیوونه شده بودم. خم شدم تا کاغذها رو از روی زمین بردارم که نگاهم پشت کاغذها ثابت ماند بازم همون نوشته ها این امکان نداشت. من مطمئن بودم چیزی ننوشته ام و حالا این خدایا دستام رو دو طرف سرم قرار دادم و سعی کردم بیشتر فکر کنم. قطعا مشکلی وجود داشت شاید شب موقع خواب خواب آلود بودم و فراموش کردم چی نوشتم. بارها تکرار کردم و تکرار تا خودم رو با این حرف قانع کنم لباس عوض کردم و بدون خوردن صبحانه راهی دفتر شدم تا شب انقدر درگیری داشتم که …
- انتشار : 21/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403