رمان مرا در خاطرت نگه دار
عنوان | رمان مرا در خاطرت نگه دار |
نویسنده | س. ابراهیمی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 475 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان مرا در خاطرت نگه دار اثر س. ابراهیمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
قــَسـم دختری از تبار غم و تنهایی است که برای فرار از دست برادر معتادش بدنبال فراهم کردن پولی برای رهایی خود و مادرش از آن خانه راهی کوچه و خیابون میشود! آمین پشت یک ترافیک سنگین درحال رفتن به دنبال نامزدش بوده ناگهان در ماشین باز میشود و یک نگاه یک اتفاق، یک اشتباه، زندگی هر دو را بهم میریزد …
خلاصه رمان مرا در خاطرت نگه دار
“آمین” بعد از کل کل کردن با آرش ک اعصابمو بهم ریخت از شرکت ک زدم بیرون با مهتا تماس گرفتم و قرار شد برم دنبالش تا برای مهمونی کوروش که آخر هفته بود لباس بخره… چند تا خیابون و ک رد کردم ترافیک غوغا میکرد واسه همین اومدم از فرعی برم ک بدتر ب ترافیک خوردم… مهتا پشت خط بود و مدام زنگ میزد… حوصله غرغر کردناشو نداشتم واسه همین مدام ریجکت میکردم … پشت یه اپیروس مشکی ایستادم… معلوم نبود داره چیکار می کنه ک انقدر ترافیک کرده… بوق زدم ولی فایده نداشت کر شده بود واسه همین شروع کردم ب چراغ دادن… گوشیم دوباره زنگ خورد واااای مهتا کچلم کردی، دکمه اتصال و زدم که یهو در ماشین
باز شد و دختری کنارم نشست و پشت خط صدای مهتا که مدام میگفت آمین کجایی؟؟ الووو؟ کجایی اخه… تماس و قطع کردم و به دختر كنار دستم نگاه کردم سرش پایین بود و مدام با انگشت هاش بازی میکرد. باتعجب بهش نگاه کردم ک متوجه نگاهم شد سرشو بالا گرفت و بهم خیره شد. یک لحظه احساس کردم برق سه فاز منو گرفت، عجب چشم های قشنگی داشت، چشم هامو بستم و باز کردم ک شاید دارم خواب میبینم ولی نه واقعی بود… بهش زل زده بودم که باصدای ارومش گفت: میشه بریم مردم دارن نگاهمون میکنن. و من بدون اینکه مقصد معینی داشته باشم دنده رو جا زدم و حرکت کردم. مهتا چندباری زنگ زد ولی جواب ندادم.. براش
پیام فرستادم که جلسه فوری پیش اومده خودت برو و میدونستم ک عمرا ب آرش زنگ بزنه چون کارد و پنیر بودن.. قسم: میخواین همینجوری تو خیابونا بچرخیم؟ با این حرف هول شدم، اولین باری نبود که دختر سوار میکردم ولی اینبار فقط دلم می خواست تو خیابون دور بزنم واسه اینکه کم نیارم گفتم: نه نه… الان میرسیم. -خوبه. و به مسیرم ادامه دادم اصلا بهم نگاه نمیکرد و مدام سرش سمت پنجره بود… بهش نمیومد که دختر بدی باشه چون اوصولا همچین دخترایی ب محض سوار شدن شروع میکنن به امار گرفتن ک ماشین خودته؟ اسمت چیه؟ خونهات کجاست و… اما این دختر ساکت بود ساکت ساکت بدون هیچ حرفی و جای تعجبش همینجا بود …
- انتشار : 27/02/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403