دانلود رمان ساتی اثر فاطمه عبدی
دانلود رمان ساتی (جلد اول) اثر فاطمه عبدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دختری به اسم گندم شوهرش مرده و قراره طبق رسم ساتی او را هم زنده زنده در قبر بگذارند، خان روستا که برادر شوهرش میشود عاشقانه دوستش دارد، برای نجات جان گندم، مقابل این رسم میایستد و با او ازدواج میکند، همه چی خوب پیش میرود تا این که …
خلاصه رمان ساتی
“گندم” با استرس گوشه ناخونم رو میجویدم، امروز قرار بود با مردی که دو تا دختر داشت؛ ازدواج کنم دختر ارشدش ۲ سال از من بزرگتر بود. چرا باید زندگیم به این روز بیافته، اون از ازدواج اجباری اولم اینم از امروز. فرهان هم نبود تا ازم دفاع کنه به هیچ عنوان نمیخواستم به این ازدواج تن بدم حاضر بودم بمیرم اما چنین اتفاقی نیفته. در اتاق باز شد خانوم بزرگ داخل شد؛ با اخم های غلیظش زل زد به صورتم جدی گفت: این چه وضعیه مگه بهت نگفتم حاضر شو. دیگه از این همه مظلومیت خودم خسته شده بودم نمیدونم با چه جراتی دهنم باز کردم رو بهش عصبی گفتم: اگه من رو زنده
زندهم تو گور کنید، با اون مرد ازدواج نمیکنم. چشماش رو ریز کرد نزدیکم شد با عصبانیت گفت: دختره یتیم مونده، زبون باز کردی؟ صدای سیلی دردناکش توی اتاق پیچید؛ شدت ضربه اش انقدر زیاد بود که درد توی بینیم نشست و خون ازش جاری شد. ضربه ای که به قلبم زد، دردناک تر بود؛ دلم رو هزار تیکه کرد. یتیمیم رو توی سرم زد بغض توی گلوم نشست؛ به دیوارهی گلوم فشار آورد. -نمک نشناس، ساره رو میفرستم بیاد کمکت کنه، حاضر نباشی بلایی به سرت میارم که مرغای آسمون به حالت زار بزنن؛ این دفعه دیگه فرهان نیست که نجاتت بده. بعداز این حرفش خانوم بزرگ بیتوجه
به من از اتاق خارج شد. با حرص و بغض به طرف دستشویی رفتم، آب رو باز کردم با خشم روی صورتم ریختم خون بینیم رو باهاش شستم هق زدم بلند تر از همیشه این دفعه با آه، بغض، کینه، یک آن چشمم به داروی آفت کش گیاهی افتاد؛ که روی روشویی گذاشته بودم دیگه چیزی برام مهم نبود، اگه با اون مردک ازدواج میکردم ذره ذره میمردم. با این کار خودم رو یه دفعه خلاص میکردم. چشمام رو بستم کل شیشه رو نوشیدم؛ مزه ش افتضاح بود. بدترین چیزی که تا به حال امتحان کرده بودم اما برام مهم نبود. از دستشویی بیرون اومدم. به طرف تخت رفتم روش دراز کشیدم روم رو کشیدم …