دانلود رمان شهر گناه اثر ستاره شجاعی مهر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

عشقی دردناک و ممنوعه، عشقی پر خطر برای (مهری) که قرار است نامزد پسر عموی خود شود! ولی دل در گرو زبان بازی و محبت بهزادی بسته است، که عشقش سرابی بیشتر نیست …

خلاصه رمان شهر گناه

بهزاد موقع رانندگی با انگشتان دستش رو فرمان ضربه می‌زد و اهنگ شادی می‌خواند. مهری با رنگ و روی پریده سعی داشت لبخند بزند خودش هم همین را می‌خواست، بودن کنار بهزاد. آن هم برای یک عمر کمی بعد جلوی محضری ماشین را پارک کرد چشمان مهری از دیدن سردر محضر گرد شد ناباور به بهزاد چشم دوخت. -چطوری می‌تونیم… بهزاد فکرش را خواند و بین کلامش پرید لحنش از مهری آرامتر بود. -صاحب محضر رو می‌شناسم. قرار شده فعلا بینمون صيغه محرمیت چند ماهه بخونه تا بعد بتونیم سر فرصت عقد دائمت کنم. چیزی درون دل دخترک فرو ریخت: صيغه؟ حالا خط پررنگ

لبخند بهزاد هم درون پر از تشویش مهری را آرام نمی‌کرد. -فقط برای یه مدته مهری‌. آب‌ها که از آسیاب بیفته تو بعنوان همسر رسمیو قانونیم به همه معرفی میکنم و دست‌های مهری را محکم گرفت و فشرد: مگر اینکه به بهزادت اعتماد نداشته باشی؟ از اینکه بهزاد میم مالکیت اسمش را به دختر چسباند احساس خوبی پیدا کرد. اگر به بهزاد اعتماد نداشت که تا پای بی آبرویی خانواده اش پیش نمی‌رفت. با لبخندی سر تکان داد و همراه بهزاد از ماشین پیاده شد. پله های محضر را بالا رفتند و بیرون از اتاق شناسنامه اش را به بهزاد داد. نفسی گرفت و پشت سرش داخل دفتر محضر رفتند. نگاهش به

سفره‌‌ی عقدی افتاد که گوشه ای از سالن پهن بود. با آیینه و شمعدان‌های نقره ای که آن را زینت سفره رنگین آنجا کرده بودند پیش رفت و جلوی ایینه ایستاد. انگار رنگ صورتش برگشته بود چشمانش هم میدرخشید اگر بهزاد نبود به جایش همسر منصور میشد مردمک‌هایش تا این حد برق نداشتند. صیغه محرمیت بین او و بهزاد خوانده شد بهزاد با خوشحالی انعام خوبی به محضردار پرداخت مهری تنش میلرزید گلویش می‌سوخت. انگار سرب داغ به خوردش داده بودند. دلش گریه می‌خواست مدام چشمان نمناک و خیسش را از بهزاد می‌دزدید تا دلخورش نکند همراه مهری از محضر بیرون آمدند …