رمان مرهم تنهایی‌هایت می‌شوم

عنوانرمان مرهم تنهایی‌هایت می‌شوم
نویسندههانیه فرخی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه878
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان مرهم تنهایی‌هایت می‌شوم اثر هانیه فرخی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

پسری با نقابی از عشق، دل دختر قصه‌مان را می‌رباید؛ بی‌آنکه راستی در کلامش باشد و صداقتی در نگاهش. دختر، بی‌خبر از نیرنگِ روزگار، دل می‌بازد و چشم به آینده‌ای روشن می‌دوزد. اما درست در لحظه‌ای که گمان می‌برد به ساحل آرامش رسیده، در گرداب بی‌وفایی‌اش رها می‌شود. زخمی از خیانت، با قلبی شکسته و رویایی به‌ خاک‌ سپرده، ناچار به عقد پسرعمویی درمی‌آید که گرچه حضورش پررنگ است، اما قلبش سرشار از غیبت آن عشق رفته …

خلاصه رمان مرهم تنهایی‌هایت می‌شوم

لب پنجره ایستادم و به دور دست‌ها چشم دوختم دلم برای زندگی آرامم تنگ شده بود. بوی قیمه‌ای که هاجر آورده بود میان اتاق پیچیده بود؛ اشتهایم را قلقلک داد. نگاهی به سینی انداختم. هاجر مهربانم چند نوع سلاد و ترشی به همراه دوغ و سبزی در سینی گذاشته بود معده‌ام از گرسنگی مالش رفت. جلو رفتم و مقداری خورشت روی برنج ریختم بعد از چند قاشق عقب کشیدم. با بلند شدن صدای اذان از مسجد نگاهم سمت آسمان کشیده شد تقدیر این تشویش‌ها چی بود. سینی غذا را در دست گرفتم تا به آشپزخانه ببرم کسی در آشپزخانه نبود به احتمال زیاد برای خوردن نهار رفته بودند. سینی را آنجا گذاشتم و برای وضو کنار حوض رفتم. رو به قبله روبروی پرودگارم ایستادم

و از ته دل تقاضا کردم این قضیه ختم به خیر شود. على بذكر الله تطمئن القلوب ای آرامش بخش قلب‌ها کمک کن تا بتوانم از پس این معادله سخت زندگی برآیم. قطره اشکی از گوشه چشمم روی سجاده‌ام چکید چقدر به درد و دل و خلوت با خدا نیاز داشتم همان جا کنار سجاده دراز کشیدم. عطر یاسی که مادر بزگم میان جانمازم گذاشته بود مرا یاد جشن تکلیفم انداخت روزی که عزیز جانمازی به یمن آن روز برایم هدیه آورده بود و آن گل‌های یاس مادر بزرگ میان جانماز ترمه دوز چه دور به نظر می‌رسید. گل برگ‌ها را میان دستم گرفتم عطرش زیر مشامم پیچید و آرامشی در قلبم تزریق شد. دلم برایش تنگ شده بود برای آن دست‌های مهربانی که مادرانه میان خرمن موهایم فرو می‌رفت

و با حوصله برایم می‌بافت. شاید اگر کنارم بود کسی نمی‌توانست مرا به زور متوسل کند آن هم برای ازدواج ازدواجی که هیچ عشقی در لابه لایش نیست. در میان افکارهایم چشمانم گرم خواب شد و به خواب رفتم. با صدای زمزمه‌هایی چشمانم را به سختی باز کردم تنم به شدت خسته و خشک شده بود. سرم را که بلند کردم متوجه مادر جان شدم که بالای سرم به گریه نشسته بود. یک آن فکر کردم نکند در خواب مرده‌ام که حالا این چنین برایم گریه می‌کنند. متحیر چشم به مادرم دوختم میان گریه‌هایش متوجه‌ام شد. با تعجب لب زدم: چیزی شده مامان چرا گریه می‌کنی؟ اشکش را با دست پاک کرد و با اندوه گفت: اومدم ببینم چیکار میکنی دیدم سر سجاده خوابت برده دلم یک دفعه آتیش گرفت …

دانلود رمان مرهم تنهایی‌هایت می‌شوم
3.78 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان مرهم تنهایی‌هایت می‌شوم
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها