دانلود رایگان رمان تابو اثر م.مطلق
دانلود رمان تابو اثر م.مطلق به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این رمان، داستان یک قتله! پاییز که در عرض سه شب تمام دارای و هستی خود را از دست داده حالا برگشته تا انتقام بگیرید آن هم از کسی که به اسم و هویت داده ولی حس انتقام انقدر در او قوی شده که …
خلاصه رمان تابو
پای راستم مدام در جای خودش بالا و پایین میشد. استرس با من چه کرده بود؟ لبانم در حصار دندان هایم میلرزیدند و دستانم کوه یخ بودند فرمان را به سمت راست معطوف کردم و از آینهی ماشین به بدن تکیدهی هوشیار خیره شدم. دست در جیبانش کرده بود و با پایش به خرده سنگهای مقابلش ضربه میزد. موهایش در دست باد چون بادبادک به رقص در آمده بود. به راستی غمگین بود یا عصبانی؟ صدای کشیده شدن لاستیک ماشین روی سنگ ریزه های باغ را دوست داشتم. پارس سگ های شکاری از ته باغ به گوشم میرسید. نگاه های کارگران و خدمت گزاران شاهد در باغ را با خودم
حمل میکردم اولین غول بهمن و دومین هوشیار بود. سومین غول چه کسی بود؟ پسرکم، بامدادم کجا بود؟ چه میکرد؟ چه میخورد؟ چه میپوشید؟ تولد بیست و پنج سالگیاش را با چه کسی گرفت؟ شبها خواب داشت؟ اگر میخوابید کجا میخوابید؟ نکند در گور… چشمانم سوخت معده ام سوخت بهارم سوخت خاکستر جنازه بهار در کنار همین درختان چال و ریخته شد عزیز همان شب لبخند زد و گفت: «هر جزئی از طبیعت باید به طبیعت برگرده دیگه چه برسه به بهار که خودش طبیعته.» از درون و بیرون شکستم چشمان بیسو و بینورم درشت شدند. دویدم؛ به سمت خاک های معلق بین
زمین و آسمان دویدم خاکسترها را مشت میکردم و بر سر میریختم گریه میکردم گریه هم به من نمیآمد. نعره زنان در خاک میغلتیدم و خاکستر بهار را بر روی سر و سینه ام میکوبیدم. همهی حضار سر از پنجره بیرون آورده بودند و به جیغهای من چون فیلمی مهیج نگاه میکردند، بهارم با بیست و سه سال سن سوخت! صدای پارس سگان شکاری من را به امروزم پرت کرد در مرمرین عمارت و ایوان طاق طلایی اش بهم فهماند که به جهنم رسیده بودم از ماشین پیاده شدم باد گرم تابستانی ریشههای شالم را به بازی گرفت به در نیمه باز ماشین تکیه دادم و پشت به عمارت کردم. بوی پیچ امین الدوله …