دانلود رایگان رمان اصیل و خونخوار (جلد اول - جلد دوم) اثر کیمیا وارثی
دانلود رمان اصیل و خونخوار اثر کیمیا وارثی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
افسانه، دختری که بدون اطلاع داشتن از حقایقِ وهمآلود آن روستای خونین و جهنمی، پا به آنجا میگذارد و ناخواسته درگیر ماجراهای فراوانِ خطرناکی میشود، پی به حقیقتهای مخفیِ عجیب و کهنهاش میبرد، زندگیاش با موجوداتی عجیب و افسانهای یکی میشود، برای بقا و زنده ماندن باید بجنگد و در نهایت، قلبش گرفتار عشقی ممنوعه میشود! عشقی که ممکن است حاصل نبردهای خونین و یک آیندهی سیاه باشد …
خلاصه رمان اصیل و خونخوار
گوشی رو روی تخت پرت کردم و چنان به شدت روش نشستم که زیر پام مورمور شد؛ اما اعصاب من اون قدر متشنج بود که برام مهم نباشه. خاله مریم که با ناراحتی نگاهم می کرد، گفت: دخترم تسلیت میگم! غم آخرت باشه! غم آخر؟ مگه من اصلاً خوشحال بودم که غم هام بخوان تموم بشن؟! مزه ی شادی اصلاً چجوریه؟ کاش میشد طعمش رو امتحان کرد خیلی هوس کردم مزه ش رو ببینم. از طعم غم خسته شدم. اما باز هم این فکرها رو پس زدم. کلافه دستی به صورتم کشیدم و گفتم: خاله بيتا تنها کسی بود که
از خونواده ی مامانم برام مونده بود. حالا هم که… مکث کردم و یهویی بغضم گرفت. خاله بیتا، خاله ی مهربونم، اون هم رفت تنهام گذاشت و پیش مامان آرزو رفت. خاله مریم پرسید: خاله ی مادرت بود؟ سرم رو تکون دادم و بلند شدم سمت کوله پشتی رفتم و روی تخت گذاشتمش. خاله پرسید: میری؟ سمت کشوی لباس هام رفتم. -آره دیگه باید تا شب برسم روستا.-کمک میخوای مادر؟ چند دست لباس برداشتم و گفتم: نه ممنون.لباس و چندتا شال و مانتو و غیره برداشتم و داخل کوله م چپوندم.
خاله پرسید: الان راه میفتی؟ موبایل و هندزفری و چندتا باتری هم برداشتم و جواب دادم: آره. -با ماشین خودت دیگه؟ یهو یادم اومد دفترچه بیمه و شناسنامه و کارت ملیم رو برنداشتم مهم بودن و من هم معلوم نبود چند وقت بمونم سریع از داخل کشو برشون داشتم و داخل زیپ جلوی کوله گذاشتم. -آره با ماشینم میرم. خاله به کیفم نگاه کرد و گفت: مسواک و حوله. آه کاملاً فراموش کردم از اتاق بیرون دویدم و از داخل سرویس بهداشتی، مسواک خمیر دندون و حوله م رو برداشتم. داخل اتاق برگشتم و
تو جیب کوله گذاشتمشون. خاله گفت: به بابات خبر نمیدی؟ یهو از کارم متوقف شدم. چه سؤالی واقعاً! بابا؟ مگه براش مهم بود؟ مگه از وقتی ازدواج کرده، خونواده ی زنش هم یادشه؟ الان من زنگ بزنم بگم خاله ی زن قبلیت فوت شده، اون هم یه خدا بیامرزتش میگه و تمام. چی می خواست بگه؟ وقتی خونواده ی خودش و زنش هستن، خونوادهی زن مرحومش چه اهمیتی داره؟ میگه اصلاً بمیرن، به درک! پورخند تلخ و آرومی زدم. -نه خاله جان، نمیگم. انگار میدونست علاقه ای به موضوع ندارم و کشش هم نداد.
یکی از بهترین رمان هایی بودن که خوندم ولی خوب راستش به نظرم یکم تو سطح جلد دوم مخاطب زیاد جذب نمیشد. ولی در کل از واقعا خوشم اومد و جلد اول عالی بود.
جلد اول و خوندم و واقعا عالی بود از هر لحاظ مشتاق ترم میکرد که ادامه بدم به خوندنش و واقعا آفرین به نویسنده خلاق این رمان
خیلییی قشنگگ بود 🥹🥹به نظر من برین بقیه رمانای کیمیا وارثی هم بخونین خیلی قشنگه 🌚
خیلی قشنگ بود واقعا خوشم اومد البته جلد اول بهتر بود ولی در کل عالی بود من اصلا ادم احساسی نیستم ولی اینبار واقعا درگیرشم😑😅❤
هردوتا جلد فوق العاده هم از لحاظ ادبیاتی از لحاظ عنصر جذب و از لحاظ خط داستان ولی خوب نظر شخصیم جلد 1 جزو 10 تا رمان عاشقانه درام کلکسونم هستش و واقعا افتخار میکنم که یک ایرانی این رو نوشته امید وارم به کارای فوق العادشون ادامه بدن این نویسنده با استعاد
جلد اول قشنگ بود
سلام رمان فقط جلد اول قرار گرفت اگه میشه جلد دوم هم قرار بدید
قرار گرفت
خیلی ممنون از شما