رمان داروغه

رمان داروغه 1
عنوانرمان داروغه
نویسندهسحر نصیری
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه2541
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رایگان رمان داروغه اثر سحر نصیری

دانلود رمان داروغه اثر سحر نصیری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

امیر کورد ،جوانمرد و لوطی محله پایین شهر که با خواهر و مادر پیرش زندگی میکند، بخاطر درگیری یکی از بچه محل، که متاهل هست امیر جرم را به گردن میگیرد، و به زندان می افتد آشوب، دختر شیطون و جسور محله که شیطنت زیادی دارد، او پدر ندارد، و مادرش ازدواج کرده، آشوب با دو برادرش زندگی میکند و کار هم میکند، در پی درگیری با طلبکاری که برادرش را کتک میزد با امیر کورد که با عفو مشروط همان روز آزاد شده، آشنا می شود و … رمان داروغه عاشقانه و معمولیست …

خلاصه رمان داروغه

پوزخندی به این دوتا جوجه دزد زدم! کسی که جیب امیر کورد رو بزنه زاییده نشده که. آخه تو ساک زندون دنبال چی می گردین. با یه حرکت سریع دستی که پشت گردنم پیچیدهـ بود رو باز کردم به زور از روی کوله م پایین کشیدمش. چاقو رو از دستش هل دادم اون ور. با یه حرکت آهسته و ملایم دست و پاهاش رو قفل کردم. با یه دست چونش رو بالا گرفتم که برای یک لحظه خشکم زد! یه دختر بچه ی پونزده، شونزده ساله با موهای قرمز و آتیشی و چشمایی درشت و شکلاتی که با دستمال سر نصف چهره ش رو پوشوندهـ بود!

قبل از این که بتونم پارچه رو از رو صورتش بردارم، همدستش از پشت پرید روم، زیر پاش رو گرفتم و با چرخوندش محکم کوبیدمش به دیوار پشت سرمون! مشتی به صورتش زدم. _اینم واسه بی ناموسیتـ که با یه دختر بچه میری دزدی! به محض تموم شدن حرفم ضربه ی محکمی از پشت سر بهم خورد که باعث شد چشم هام سیاهی بره و سرم گیج بشه، فقط چند ثانیه زمان نیاز داشتن تا فلنگ رو ببندن! از دور به جثه های ریزشون خیره شدم. پیر شدی بزرگ ببین چجوری خوردی از دو بچه! دستم رو روی گردنم فشار دادم. ساکم رو نبرده بودن، معلوم بود تازه کارن و از شدت ترس فقط فرار کردن. خم شدم سمت ساکم که چشمم افتاد به دستمالی که روی زمین افتاده بود آروم از روی زمین برداشتمش و دوباره به راهی که رفتن خیره شدم

لنگ زنون خودم رو به میدون اصلی که چهارتا محله رو بهم وصل میکرد رسوندم. میدون اصلی که چهار طرفش وصل میشد به یه محل نامدار که با هم چهار محل رو تشکیل داده بودن. بیشتر حاجی بازاریا و در و تخته دارا همینجا اتراق کرده بودن. آخ که دلم لک زده بود واسه سفره خونه آقا مصطفی، زنگ سر حجره، کشتی گرفتنامون وسط سالنش و دیزی مشتی که با دستاش کوبیده ش میکرد! حواسم به راهم بود که تنه م گیر کرد به یه پسر جوون با اخم غلیظی به سمتم برگشت، خواست چیزی بگه که با دیدن قیافه م مات شد! داشتم فکر میکردم کجا این بچه رو دیدم که مثل شصت تیر از کنارم در رفت و شروع کرد به داد زدن:

داروغه برگشت داداش داروغه برگشت دایه مژده بده امیر کورد اومده! صدای داد اون پسر گم شد تو همهمه ای که اهل محل راه افتاد، نمیدونمـ چند ثانیه چند دقیقه گذشت که تو بغل محکم سید فشرده شدم سرم بوسیدهـ شد. سید با ناباوری نگاهم میکرد. _اومدی امیر کورد خدایا رحمتتو شکر پسرم برگشت.ـ سرم رو که برگردوندم چشمم افتاد به علی و شاهین و مهدی که از دور جمعیتـ رو عقب میزدن و به سمتم میومدن، نفهمیدم چیشد که سه تا قلچماق سرم هوار شدن. صدای علی بیشترـ از همه تو گوش بود.

_امیر کورد برگشتی،ـ بالاخره اومدی نامرد! سر سه تاشون رو محکم تو بغلم گرفتم حرفاشون نا مفهوم بود واسم. قدمی به جلو برداشتم که همونجا پام قفل شد توی جمعیتـ کسی نبود امیر کورد رو نشناسه از کوچیک و بزرگ چهار محل همه بودن چه اونایی که فقط اسمم رو شنیدن چه اونایی که رد دستموـ چشیدن. با دیدن دایه که از ته محل با چادری بسته به کمرش به سمتم میومد دیگه وایستادن رو جایز ندونستم و به سمتش پا تند کردم. با دیدن گریه های بی صداش نرسیده زانو زدم جلو پاش. _امیر کوردم، آخ کوردکم دایک بویتوـ ساقَه و ( مادر به قربونت امیر کوردم) خم شدم چادرش خاکیش رو مشت کردم توی دستم …

دانلود رمان داروغه
9.79 مگابایت
PDF
دسته بندی : رمان عاشقانه, خرید رمان
نویسنده : سحر نصیری
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان داروغه هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان داروغه

لطفا پس از مطالعه رمان داروغه نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سحر
8 ماه قبل

هشدار اسپویل 🚫خیلی قشنگ بود. بیشتر از ۲۵۰۰ صفحه بود.من رمانو تا اونجایی دوس داشتم ک بهم نرسیده بودن و ازدواج نکرده بودن…ولی عجب ادمی بود دیه هیرو واقعاباهاش حال کردم.۵۰۰ صفحه اخرو نخوندم بیشتر در مورد عروسی و رفتن ب خونه خودشون بود حوصلم سر رفت…غم فراغو بیشتر از خوشی وصال دوست داشتم.نظرم اینکه بخونیدش مخصوصا بعضی قسمتا ب زبان کوردیه خودم کوردم خیلی بیشتر بهم چسبید(ترجمه فارسی داره همش)دوس دارم بازم از رمانهای این نویسنده بخونم

کوثر
8 ماه قبل

با وجود طولانی بودن، اصلا خسته کننده نبود و هم شخصیت‌ها و هم موضوع و… رو دوست داشتم

faezeh
11 ماه قبل

فصل دومش نیومده ؟

فاطمه
1 سال قبل

رمان خیلی عالی وقشنگی هست ممنون ازنوشتن این رمان بسیار زیبا دستتون دردنکنه 🌹🌹

Shabnam
1 سال قبل

من این رمانو آنلاین خوندم
عاشقش شدم 🥺♥️
خانم نصیری این رمانتون واقعا عالیه قلمتون حرف نداره
به امید کارهای هزار برابر بهتر از این از شما🙏

M. G
1 سال قبل

داستان طولانی ولی قشنگی بود. مطمئنا از خوندنش پشیمون نمیشید.

کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک