دانلود رایگان رمان در دام زلف تو اثر زهرا جلیلی
دانلود کتاب رمان در دام زلف تو اثر زهرا جلیلی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون بدون سانسور با ویرایش اختصاصی و لینک مستقیم رایگان
گیسو روانشناسی خوانده و همسرش سینا سرگرد پلیس است سه سال ازدواج کردند و زندگی خوبی باهم دارند، یک روز یکی از مراجعین مطب که برای نگرانی از ماموریت های شوهرش به او مراجعه می کند، هنگام رفتن کیفش را فراموش می کند، گیسو برای پیدا کردن شماره و نشانی مجبور به باز کردن درب کیف می شود که با عکس همسر خودش و پسر چهارساله ی کنارش برخورد می کند ..
خلاصه کتاب رمان در دام زلف تو
ساعت نزدیک به هفت غروب بود و دیگر باید کم کم، مطب را ترک کنم. مدت زیادی نبود که مطب را افتتاح 5 بودم و به کارم مشغول بودم. با اینکه بیست و نه سال، تقریباً سن کمی بود برای روانشناس شدن، اما به لطف شاگرد زرنگ و درس خوان بودنم و البته به کمک استاد هایم،به سرعت توانستم مدرکم را گرفته و مشغول به کار شوم. البته منکر زحمات پدر و مادرم نمی شوم. پدرم دکتر داروساز بود و داروخانه داشت. به لطف درآمد خوبی که داشت، برایم مطبی نقلی خرید و با وجود اینکه من سه سال
بود دیگر مجرد نبودم و آن ها مسئولیت چندانی در قبال شغلم نداشتند، اما برایم کمک تمام این کارها را انجام دادند و در این بسیاری کردند. با اینکه در دوران دبیرستان، با این رشته مخالفت داشتند، اما من همان زمان هم می دانستم که تمامی این مخالفت ها، به خاطر موفقیت و آینده شغلی خوب من است. وگرنه به محض قبولی و فارغ التحصیل شدنم در این رشته، از هیچ کمکی فروگذار نکردند. از اتاق بیرون رفته و به سمت منشی مطبم که به تازگی استخدامش کرده بودم، رفتم تا اطلاع دهم که مطب را ببندد.
به خاطر این که به تازگی مطب را زده بودم، مراجع کننده زیادی نداشتم اما همان اوایل به پست نفیسه خوردم. نفیسه دانشجو بود و فقط با مادر کهن سالش زندگی می وقتی به من گفت که می خواهد منشی من شود، به او گفتم که مطب به تازگی شده و من نمی توانم او را با حقوق چندانی استخدام اما نفیسه خودش قبول کرد و گفت که پول کم بهتر از هیچ است. در طی این مدت که در کنار هم بودیم تا حدودی از داستان زندگی اش خبر داشتم. او به تنهای باید خرج خودش و مادر پیرش را در می آورد.
گفته بود که پدرش مدت کمی ست که فوت کرده و مسئولیت مخارج خانه روی دوش او افتاده است. برایم تعریف کرد که قبل از من به یک شرکت برای من شدن رفته و وقت پیشنهاد بی شرمانه ی رییس آن شرکت را شنیده، بدون حرف اضافه از آنجا بیرون زده. و من آن لحظه چقدر تأسف خوردم برای جامعه ای که بعضی از صاحب منصبان و مقام دارانش، چنین انسان های فاسد و بیماری هستند که وقت با آنها مواجه می شوی، در ظاهر به نظر می رسد که چه انسان های متشخص هستند اما در باطن…
بد نبود به نظرم
احساسی بود و غم داشت حتی یادم میفته بازم دلم ناراحت میشه
پایانش خوبه
ولی در کل موضوع پرداختی ش خوبه
و نکاتم خوبه
فقط از اینکه یه دختر خانم عاقل و تحصیلکرده و… بدون تحقیق وارد یک مرحله مهم از زندگیش شد سوال برانگیز بود….
هر چند معتقدم به تعداد ۸ میلیارد جمعیت زمین، حتما ۸ میلیارد واکنش مختلف رو شاهدیم و این هم شاید جزو واکنش هایی بود که یکی از آدمهای کره زمین در زندگیشون داشتن و دارن…
یه جاهایی هم مثلا اشاره میکنه وقتی بچه بودیم شبکه نمایشو نگاه میکردیم و… شبکه نمایش چند سالیه که تازه اومده ..و این گاف بود به نظرم
حالا نمیدونم شبکه نمایش خارجی رو شاید میخواسته بگه یا خطای نوشتاری بوده…