دانلود رمان قبله گاه شیطان اثر آرمیتا فسایی
دانلود رمان قبله گاه شیطان اثر آرمیتا فسایی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
من گلبرگم، شب زایمانم از خونه ی شوهرم فرار کردم چون میخواست تو اون وضعم بهم دست درازی کنه. نیمه شب با ماشینی تصادف کردم که صاحبش دکتر خوش قد و بالایی بود که من رو برد خونش. طلاقم رو گرفت و برای این که تحت حمایتش باشم من رو صیغه کرد. قرار نبود بینمون اتفاقی بیوفته ولی …
خلاصه رمان قبله گاه شیطان
اخم هایش عمیق در هم فرو رفت و جوری فرمان ماشین را چرخاند که بدنم محکم به در اصابت کرد و من از درد تنها نالیدم: توروخدا آروم… با همان اخمهای درهم و ذهنی درگیر اخطارگونه تشر زد: سفت بشین سرجات دخترجون من دکترم خونه خودم نزدیک تر از بیمارستانه میبرمت اونجا… هنوز کامل حرف هایش را حلاجی نکرده بودم که با ترس شکمم را فشرده و میان حرفش پریدم: خونه شما؟ نه نه آخ… نمیشه.. انگار که نشنیده باشد خودش را به آن راه زد و پرسید: اسمت چیه؟ جیغی از سر درد کشیدم و هق زدم: گل… برگ. سکوت
کرد و بعد از چند لحظه با لحن آرامتری گفت: نترس بلایی سر بچت نمیاد فقط خونسرد باش. دست خودم نبود اما.. دلم نمیخواست در خانه یک مرد غریبه اما در عین حال ناجی، فرزندم را بدنیا بیاورم اما انگار این تنها راه چاره پیش رویم بود. در این لحظه فقط چندین حس مختلف در وجودم می چرخید هم نگران بودم هم عصبی و هم حسی میان اضطراب و ترس. جیغ بلندی کشیدم و بیحال سرم را به پشتی صندلی تکیه دادم. انگار سر فرزندم را حس میکردم اما قدرت انجام هیچ کاری را نداشتم تنها انگشتان کشیدهام را در پوست چرم
صندلی ماشین فرو برده و جوری خنج زدم که پوسته اش شکاف خورد و پنبه بیرون زد. آنقدر درد داشتم که به فکر پارگی صندلی آن شخص نشدم. -الوطلا. دست خودم نبود اما پلک هایم را روی هم فشرده و جیغی از ته حنجره ام کشیدم. -وقت نداریم طلا زود بیا آپارتمانم توضیح میدم زود باش. انگار در حال بیهوش شدن بودم چیزی میان بیدار بودن و نبودن درست در خلا بیجان، بیحال نمیدانم هر چه نامش را میشود گذاشت سرم را به پشتی صندلی تکیه دادم و بی توجه به عرقهای روی صورتم و افتادن چادر روی شانه هایم …
رمان غیر واقعی و فانتزی نوشته شده