دانلود رایگان رمان محاق اثر سدنا بهزاد
دانلود رمان محاق اثر سدنا بهزاد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پامچال، درگیر مشکلات خانوادگی خود میباشد، نیلوفر خواهری که به اشتباه عاشق شده، میثم که مجبور به ازدواج با دختری است که دوستش ندارد، در این گیر و دار داستان جدیدی هم برایش رقم میخورد، ناشناسی که با فرستادن عکسهایی برای او مزاحمت ایجاد میکند و پامچالی که نمیداند قصد او چیست …
خلاصه رمان محاق
من دیگر همان نمی مانم، بیا جنگ تن به تن راه بیندازم. من تو را به جان گذشته ات و تو مرا به جان خودت بینداز. بخشش فروشی نیست، خواسته ی فراموش شده ای هم نیست؛ اما من نمی بخشم. نمی توانی همین گونه خودت را مخفی کنی و دست هایت را خالی از گناه بدانی. ابرها کنار که رود، نیمه تراش خورده ی ماه خونین می شود. تو همان بودی که شبی، تمام نطفه عشق را در من کور کردی! هبوط بی تو بودن به فصلی به نام” رفتن” می ارزد. جلوی راهم را نگیر، هی نگو؛ یادت است چه کار کردیم؟
یادت است پیشانی ات را بوسیدم؟ یادت است موهایت را رج زدم؟ نه دیگر این بازی به نام تو و به کام بی خوابی هایم تمام نمی شود. تاس را بینداز، یک بار، دوبار، سه بار، من می بازم به تو، تو می بازی به من، من اشک می ریزم و تو نگاهم می کنی و امان از نگاه هایی که در خواب دیده نمی شود. نفس می کشم و بوسه بر چشم ها کاشته می شود و این بار ماه من در محاق می افتد!
یاد بگیر؛ از همه چیز بترسی، از عشق، از غذا، از خواب، از… یک روز به دست همین ها خواهی مُرد، هی تو باید بترسی. پرده را نکش، با توأم نفس بکش. بترس! هجوم آلوده ی عشق تن ها را در تابوت می لرزاند. عشق همه را می شِکند… بی حوصله تر از آن هستم که خُرده خاطرات او را دوره کنم. چشم هایم را تنگ می کنم و دوباره نگاه می کنم. با رخوت بالا پایینش را وجب می زنم. سَرِجمع شاید صد و نود کمتر قد داشته باشد، کلا زیادی نسناس و دیلاق است
صدای پیامک گوشی ام موسیقی سکوت می شود. به صفحه گوشی، گوشه چشم نگاه کوتاهی می اندازم. اخمی پیش زمینه صورتم می شود و دهانم به پوزخند کج می شود. عکس در دستم را روی میز پرت می کنم و پیام نیلوفر را می خوانم؛ “به جون خودت، به هیچی لب نزدم به خدا بچه ها گفتند؛ عروس کشون هم بریم، دیر شد …
یه ذره عجیب و جالب بود، پایانش هم بازه
من که سر در نیاوردم
پایانش خوشه؟؟