رمان دره ی رویاهای سرگردان
عنوان | رمان دره ی رویاهای سرگردان |
نویسنده | مائده فلاح |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1934 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دره ی رویاهای سرگردان اثر مائده فلاح به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
الناز در تهران دور از خانواده همراه با دوستانش یک آتلیه دارند اما بنا به دلیلی مجبور به تعطیلی آن میشوند! الناز که دوست ندارد به شهر خودش برگردد، بدون خبر به خانواده در منزل عمه ی خود ساکن میشود تا پرستاری مادرشوهر عمه اش را انجام دهد و سرمایه ای فراهم شود برای شروع کاری جدید، در آنجا با بهزادی اشنا میشود که اسم او را خیلی خاص الناز صدا میزند …
خلاصه رمان دره ی رویاهای سرگردان
با نگاه به عمه و مهمانش بسمت پلهها قدم برداشتم. وقتی میخواستم پا در اولین پیچ پله بگذارم و همهی سالن از دیدرسم خارج شود، زن دستش را از روی صورتش پایین آورد و دستمالی از روی میز برداشت. سنوسالش کمتر از آن بود که حدس میزدم؛ دختری شاید همسنوسال خودم بود. به حرف آمد؛ جملهای که گفت بالارفتن از پلهها را برایم سختتر کرد: پروین جون تو رو خدا یهکاری برام بکن، من توی این زندگی زوری طاقت نمیآرم، بعد از عقد میمیرم! لحن پر از التماس و صدای نازکش باعث شد باز هم به سنش
شک کنم. شاید به زور بیست سالش را پر کرده بود. عمه در جوابش گفت: شادی بلند شو برو عزیزم. الان کیوان میرسه و خودت میدونی برخوردش چطوریه. من کاری از دستم برنمیآد. بهزاد اگه هم بخواد گوش به حرف کسی بده، اون من نیستم. پلهها را پاورچین پاورچین بالا رفتم و تنها کلمهای که توانستم بشنوم “بهزاد” گفتن همراه با گریهی شادی، مهمان عمه بود. ماشین و آدم آهنی کیان بین فاصلهی دو مبل سالن افتاده بودند. تنها جاذبهی بیرونرفتن از خانه می توانست او را چنین به اسباببازیهایش بیتوجه کند.
مادربزرگش هنوز از خانهی دخترش باز نگشته و درِ اتاقش کماکان بسته بود. ماشین و آدمآهنی را از روی زمین برداشتم و به سمت نردهها رفتم. خم شدم تا چیزی بشنوم، اما صدایشان آنقدر آرام بود که چیزی به گوشهایم نمیرسید. ناچار به اتاقی که کنار اتاق کیان بود رفتم. پردهی در ورودی به تراس عقب رفته بود و شمعدانیهای روی نرده جا به جا شده بودند. نگاهی به اطرافم انداختم. پارکت کف اتاق تمیزتر از صبح بود. حتی روتختی هم صافتر از وقتی بود که اتاق را ترک کرده بودم. خردهوسیله هایی که به همراه …
- انتشار : 06/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
بسیار رمان خوبیه قلم پخته و خوبی دارن پیشنهاد می کنم بخونید