رمان جنگجوی زمین و آسمان
عنوان | رمان جنگجوی زمین و آسمان |
نویسنده | ملیکا میکائیلی |
ژانر | تخیلی، فانتزی |
تعداد صفحه | 314 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان جنگجوی زمین و آسمان اثر ملیکا میکائیلی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمان درباره دختری ساده به اسم تیناست، تینا دختری آرام و ساکته و با هیچ کس هیچ کاری ندارد! اما این دختر ساده و آروم کنج دلش یک آرزوهای جالبی دارد که از نظر بقیه چیزی رویایی و غیر قابل باوراست، دست روزگار کاری میکند که تینا به آرزوهای عجیبش برسد اما به یک طریق دیگر؛ اون ناخودآگاه وارد یک سرزمین یا یک دنیای کاملا متفاوت از دنیای خودش میشود و اتفاقات عجیبی برای او می افتد …
خلاصه رمان جنگجوی زمین و آسمان
(راوی) طبقه پایین درست در سالن غذاخوری کاویان مشغول رسیدگی به خدمه ها بود. تا کم و کسری وجود نداشته نباشد اما مادر کاویان ملکه نیلوفر در اتاقش مشغول راه رفتن و طی کردن طول و عرض اتاق بود. در دل نگران و پریشان بود اما در ظاهر چیزی را بروز نمیداد و تنها دليل این پریشانی! تینا بود که خطر بزرگی او را تهدید میکرد، نیلوفر او را همانند دختر نداشته اش دوست میداشت دختری که بارها و بارها برای داشتنش به درگاه ایزد یکتا دعا کرده بود اما گویا
ایزد پاک اورا لایق داشتن دختری ندانسته بود. ملکه نیلوفر نفس عمیقی کشید و سعی کرد به خودش و احساساتش، مسلط شود. اندکی بعد از اتاق خارج شد که تینا را روی پله های بزرگ قصر دید. ملکه با بهت و حیرت سر جایش خشک شده بود، تینا! آنقدر زیبا و دوست داشتنی شده بود که او می ترسید با پلک زدنی از تیر رس نگاهش محو شود؛ میپنداشت که تینای روبروی او یک تصویر زیباست که اگر به آن دست بزند از بین خواهد رفت. ملکه اندک اندک از شوک خارج شده
و قدمی به سوی تینا برداشت؛ طولی نکشید که تینا خود را در آغوش ملکه دید پس از چند ثانیه که توانست اتفاق پیش آمده ره حلاجی کند! او نیز دستانش را به دور ملکه نیلوفر حلقه کرد و از اعماق قلبش بوسه ایی بر شقيقهی او نشاند. تینا در این هنگام، از فرط دیدن ملکه نیلوفر هیجان زده شده بود زیرا که بال های ملکه به رنگ سفید خالص بودند و با چشمان آبی رنگش همخوانی نداشتند درست به عکس کاویان و فریان که چشم های هردوی آن ها با بال هایشان هم رنگ بودند …
- انتشار : 28/06/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
با عرض پوزش خوب و گیرا نبود
نادان چون طبل غازی بلند آواز و میان تهی😏
تصورات یک شیزوفرنی حیف وقتی که براش هدر دادم!