رمان اسارت

عنوانرمان اسارت
نویسندهال. جی. اسمیت
ژانرفانتزی، تخیلی، ادبیات نوجوانان
تعداد صفحه168
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان اسارت (جلد دوم مجموعه محفل اسرارآمیز) اثر ال. جی. اسمیت به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

فی” در حال گرفتن حق السکوت از “کسی” هست تا در ازای نگفتن اتفاقاتی که بین کیسی و آدام افتاده، جمجمه رو به دست بیاره و تا حد زیادی به خواسته‌اش می‌رسه اما در این بین به ازای هر بار استفاده از جمجمه یک قتل رخ میده و …

خلاصه رمان اسارت

فی در حالیکه تلوتلوخوران از کسی دور می‌شد فریاد زد: ای احمق تازه داشت شروع می‌شد گند زدی به همه چی! کسی نفس نفس زنان روی پشتش افتاده بود. در حالیکه سعی می‌کرد بلند شده و بنشیند با دستی لرزان اشاره کرد. با لحنی وحشت زده و با صدایی خفه گفت: این چیزیه که بهش گند زدم. فی به سقف نگاه کرد و دایره‌ای سیاه روی سقف گچی سفید دید. کسی به قدری ترسیده بود که حتی نمی‌توانست فریاد بزند یا عصبانی شود. -این چیزیه که داشت به طرفت میومد. ندیدیش؟ فی نگاهی به او و سپس به جمجمه انداخت. کسی خم شد و جمجمه را با دستمالی پوشاند. -داری چیکار می‌کنی؟ -دارم برش می‌گردونم حق با دایانا بود حق با منم بود ولی به حرف عقلم گوش ندادم.

این خیلی خطرناکتر از اونیه که فکرشو می‌کردیم. انتظار داشت فی از عصبانیت منفجر شود و احتمالا با او دعوا کند. اما فی نگاهی به لکه روی سقف انداخت و با شگفتی گفت: فکر کنم فقط لازمه که یکم بیشتر جواسمونو جمع کنیم و مراقب باشیم، اگه بتونیم انرژی که اون داره رو کنترل کنیم… کسی بدون هیچ ملاحظه‌ای به او گفت: تو دیونه‌ای و قرار مدار ما هم دیگه تمومه کاری رو که می‌خواستی کردم: جمجمه رو برات آوردم تو هم ازش استفاده کردی و تقریبا داشتی خودتو به کشتن می‌دادی خب حالا دیگه تمومه. حالت سست شل و ول فی محو شد. -اوه نه کسی. لبخندی روی لبانش شکل گرفت اما حالت چشمانش همچنان مثل یک درنده بود. بیرحم. -تازه شروع شده نمی‌بینی؟

شروع کرد به خندیدن: حالا دیگه بیشتر از قبل اسیر من شدی، حالا دیگه فقط قضیه ادام نیست، الان می‌تونم در مورد همین قضیه هم به دایانا بگم، فکر می‌کنی وقتی پرنسس خوبی‌ها بفهمه که خواهر کوچولوش جمجمه رو دزدیده و واسه من آورده چیکار می‌کنه؟ فی بلندتر می‌خندید و به نظر خوشحال و از خودراضی بود: اوه کسی باید قیافه خودتو ببینی. کسی احساس خفگی می‌کرد حرف‌های فی حقیقت داشت. اگر دایانا می‌فهمید که کسی جمجمه را از زیر ماسه‌ها در آورده بود؛ اگر می‌فهمید که کسی به او دروغ گفته است؛ اگر می‌فهمید که یکشنبه گذشته تمام حرف‌هایش در مورد اینکه می‌ترسید به خانه برود و می‌خواهد پیش او بماند، دروغ بوده است.. کسی درست مثل دفعه قبلی …

دانلود رمان اسارت
2.84 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان اسارت
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها