رمان کژال
عنوان | رمان کژال |
نویسنده | آرتمیس ماکانی (artemis mk) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 614 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان کژال اثر آرتمیس ماکانی (artemis mk) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کوروش سال هاست که آمریکا زندگی و تحصیل می کند آنجا با یک دختر ایرانی ازدواج کرده است و از او بچه ای دارد، خانواده ی سرشناس کیازند همیشه نقل مجلس تمام اقوام بوده اند، که این اتفاق از خانواده ی متدین و سختگیر کیازند تعجب آور است! حالا بعد از سالها کوروش به ایران برگشته است آن هم بدون همسر و فقط با فرزند ۴ ساله اش، این خبر مانند بمب در فامیل میترکد هرکس چیزی می گوید مهم تر از همه سن کم کوروش است و دختر هایی که هنوز هم برای ثروت و زیباییش دندان تیز کرده اند…
خلاصه رمان کژال
روبه روي کژال که با کوهیار فـارق از دنیا اطرافش بازی میکرد و میخندید نشسته بودم. چگونه میتوانم به این دختر بچه به چشم همسرم نگاه کنم اصلا مگر میتوانم کسی را جایگزین عشقم آتوسا بکنم… کژال کت بلنـد و شـلوار راسـه ي مشکی رنگی پوشیده بود و یک شال آبی هم سرش کرده بود خیلی ساده تر از آن چيزي بود که فکر می کردم.. همه حرفی زده میشد بـه جـز بحث ازدواج اصلا شک داشتم خانواده ي بهرامی در جریان بودند یا نه… در فکر بودم که کژال من را مخاطب قرار داد و گفت – آقاي زند کوهیار که آمریکا بزرگ شده چطوري اينقدر روون فارسی حرف میزنه؟ – به خاطره اینکه من نخواستم زبون اصلیشو فراموش کنه با تعجب ابروهایش را بالا داد و آهانی گفت و دوباره با کوهیار مشغول شد صداي پدرم همه را به
سکوت وادار کرد – خب غرض از مزاحمت آقاي بهرامی- خواهش میکنم حاجی مراحمید. – اختیار دارید… ما براي امر خيري خدمتتون رسيديم. بعد حاجی رو کرد به حاج خانم و گفت – حاج خانم بقيه ي مجلس دست شما حاج خانم شروع کرد به صحبت کردن و من خیره بودم به کژال تا ببینم عکس العملش چیست! حاج خانم شروع به حرف زدن کرد – بله همینطور که حاجی گفتند براي امر خير مزاحمتون شدیم اینکه ما از وقتی پسرمون از آمریکا برگشته واسش دنبال یه دختر خوب میگردیم تا هم براي پسرمون همسري كنه هم براي كوهيار مادري… از وقتی من وابستگی کوهیار رو به کژال جان دیدم گفتم کی بهتر از کژال که بشه تک عروس خانواده ي کيازند البته بگم همیشه مهر کژال تو دلم بود ولی چه کنم که سرنوشت رو نمیشه
عوض کرد خلاصه که غرض از مزاحمت خاستگاري دخترم کژال براي كوروش پسرمون بود. تموم شد… رنگ کژال مثل دیوار خونشون سفید شده بود پوزخند نشست روي لبم چيه اينقدر وحشـتناكم. مادر و پدرش متفکرانه روي زمين رو جستجو می کردند نمیدونم دقیق دنبال چی بودند ولی قصد حرف زدن نداشتند – ببخشید. این کژال بـود کـه بـا یه عـذر خواهی مجلس رو ترك کرد… “کژال” چهارزانو روي تختم نشسته بودم و به دیوار روبه روم بی هیچ هدف خاصی خیره شده بودم…. مغزم قفل کرده بود حتی نمی دونست الان دقیقا باید به چی فکر کنه…. دو روز از اون روز کذایی خاستگاري گذشته بود و مادر و پدرم سعی می کردند که این جریان رو از یاد من ببرند ولی ذهن من خیلی درگیر شده بود، بدتر از همه این بود که از
همه دوري می کردم… نمیدونم چند ساعت بی هـدف به دیوار رو به روم خیره بودم که کسی در اتاقم رو زد سریع به زیر پتوم خزیدم و خودم رو به خواب زدم چند ثانیه بعد در اتاقم دوباره بسته شد و من هم دیگر چشمانم را باز نکردم… صبح ساعت 10 که از خواب بیـدار شـدم صداي مـادرم و خاله ام از بیرون می آمد مجبور شدم گوش بایستم تا ببینم چه می گویند -خاله خانم یک ساعت پیش زنگ زد – خب؟ – میگفت میدونم پسر ما یه بچه داره و قبلا ازدواج کرده ولی اگه قبول کنید جبران می کنیم – خب تو چی گفتی؟ گفتم نه دختر من اصلا تـوي فـكـر ازدواج و اين بحثا نیست من نمی خوام فکرش رو از درس منحرف کنم. – خواهر شاید اگه کژال با کوروش ازدواج کنـه بتونید بدهی بانک رو هم بدید. -هي خواهر یعنی میگی دخترم رو بفروشـم؟ هنـوز اینقدر بدبخت نشدیم….
- انتشار : 19/07/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403
خیلی تلخ تموم شد کاش نمیخوندم
واقعا عالی بود انگار یک زندگی واقعی رو روایت میکرد ، همه سوالای ذهن خواننده رو جواب میداد، میخوام فصل دومشو بخونم امیدوارم مثل همین عالی باشه ، ممنون از نویسنده بابت قلم خوبشون🌹
جای این قلب خالیست ، در سایتمون سرچ کنید
خیلی قشنگ بود؛فصل دوم نداره؟؟