رمان مرا نوازش کن
عنوان | رمان مرا نوازش کن |
نویسنده | نیلوفر حیدری |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 742 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان مرا نوازش کن اثر نیلوفر حیدری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان دربارهی دختری است که از هشت سالگی در یک عمارت زندانی شده. تمام آرزوهایش را مثل پرندهای در قفس حبس کرده، تا مبادا دست خانم آن عمارت ـ که یک حس نفرت خاصی نسبت به او داردـ به آنها برسد اما با برگشتن پسر خانم به عمارت و رفتارهای هرچند کوچک ولی پر از مهرش، کم کم نیاز به عشق در دلش ریشه میزند، اما داستان اینجا تمام نمیشود …
خلاصه رمان مرا نوازش کن
به سادگی در وان دراز کشید، سردی آبی را که حتی ممکن بود انسان را منجمد کند را حس نمیکرد. زل زده بود به روبه رویش تیغ را در دست گرفت و از سردیاش کمی لرز کرد. کارش درست بود یا نه؟ حق داشت؟ پس از هر سختی آسانی است… یعنی آسانیاش در مرگش است؟ یعنی با مرگ راحت میشود؟ ساعتها به تیغ در دستش زل زد و در آخر تمام جراتش را تمام شهامتش را در دست جمع کرد و تیغ را چندین بار پیاپی روی دستش کشید. پشت سر هم محکم عمیق درد داشت اما نه به اندازه قلبش جراتش آن قدر نبود که شاهرگ بزند اما آنقدر بود که رگ دو دستش را بیخ تا بیخ ببرد. اشکهایش مثل همیشه روان بودند روی صورتش. راستی چرا به اینجا رسید؟ از سر بی کسی؟
تنهایی؟ درد؟ کدامیک دختری نوزده ساله را به کام مرگ میکشانند کدام یک؟ دیدش تار شد حسش بیحس. دنیایش به سیاهی مطلق گرایید. و روحش گویا آزاد شد… نیاسان با دقت کتاب تخصصی قلبی را که در دست داشت. میخواند و ورق میزد انگار از تمام دنیا رها شده بود و تنها دغدغهاش تمام کردن آن کتاب بود. ساعت ها گذشت و او هنوز هم مشغول مطالعه بود ولی فضای خفهی اتاق او را به سمت حیاط هدایت کرد. کمی به مغزش استراحت داد و در حیاط قدم زد مشغول فکر کردن بود اما فکر به چه؟ فكر به چه چیزی او را اینطور در هم کشیده بود؟ فکر به نیاز؟ شاید همین طور بود. آرام آرام نگاهش را از سنگ ریزههای روی زمین به بالا کشید. به سمت اتاق نیاز و رزالین با
دیدن چراغ روشن که شیشه ماتش نشان میداد مال حماماست به آن سمت رفت و با صحنهای رو به رو شد که با شتاب به سمت پلهها دوید. نیاسان دست یک دختر را از پنجرهی مات حمام غرق در خون دید دستی که برایش آشنا بود. نیاسان صاحب دست را میشناخت حدسش سخت نبود و این تلخ ترین حقیقت برای او بود. حقیقتی که دوست نداشت آن را باور کند. در اتاق و با شدت زیادی باز کرد به طوری که هیکل مردانهی خودش هم به داخل پرت شد. با چهرهی خواب و تعجب زدهی رزالین مواجه شد اما الان فقط در گیر اون دست بود. اون دست و صاحبی ک الان توی اتاق نبود به سمت حمام رفت اما در قفل بود چند باری دستگیرهی در را تکان داد اما.. از فاصلهی …
- انتشار : 24/01/1404
- به روز رسانی : 24/01/1404