کتاب مرد سوم
عنوان | کتاب مرد سوم |
نویسنده | گراهام گرین |
ژانر | جنایی، رازآلود |
تعداد صفحه | 131 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب مرد سوم اثر گراهام گرین به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
هالی مارتیینز نویسنده آمریکایی برای دیدن دوست دیرینه خود هری لایم به وین میرود اما درست روزی به وین میرسد که لایم اندکی قبل از آن در یک تصادف رانندگی کشته شده. آنا نامزد لایم و بعضی از دوستانش به این حادثه مشکوکاند. سرایدار خانه لایم اطلاعاتی درباره تصادف و مرگ او میدهد که با آنچه دوستان لایم درباره حادثه به مارتینز گفتهاند، تفاوت دارد و اندکی پس از دادن اطلاعات به قتل میرسد. مارتینز پس از پرس و جوها متوجه میشود که دوستش در بازار سیاه دارو دست داشته است. ماجرای مرد سوم هنگامی پیچیدهتر میشود که مارتینز درمییابد هری لایم زنده است و فرد مدفون شده به جای او درواقع کارمند هری بوده است …
خلاصه کتاب مرد سوم
از موقعی که فهمیدم مارتینز به کشورش برنگشته است رفتار اورا به دقت تحت نظر قرار دادم. او با کورتز دیده شده بود و از رفتنش به تآتر “یوزف اشتاد” هم خبر داشتم از ملاقاتش با دکتر ونیکلر و سرهنگ کولرو از نخستین باری که به آپارتمان سابق هری برگشته بود نیز باخبر بودم. مامور من به دلیلی او را در فاصلهی دفتر سرهنگ کولر خانهی آنا اشمیت گم کرده بود. او گزارش داد که مارتینز به شدت سرگردان است و بالاخره هر دوی ما به این نتیجه که رسیدیم او از فعالیت دست کشیده است. یک بار من سعی کردم او را در هتل پیدا
کنم اما گمش کردم. حوادث سير ناراحت کننده ای داشت و به نظرم رسید که وقتش رسیده است که گفتگوی دیگری با او داشته باشم. او خیلی حرف ها داشت که باید برای من میگفت. میز بزرگی را بین خودمان قرار دادم و سیگاری به او تعارف کردم. او را در شرایطی دیدم که علیرغم ترش رو بودن در محدوده ای خاص حاضر به صحبت بود. دربارهی کورتز از او پرسیدم و ظاهرا ” او جواب های رضایت بخشی میداد. درباره آنا اشمیت سوال کردم و از طرز جواب دادنش اینطور فهمیدم که از بعد از دیدار با سرهنگ کولر، منزل او
زندگی میکرده است. این، یکی از آن نکات خالی مانده را میکرد… در مورد دکتر ونیکلر هم او را آزمایش کردم و او به سرعت جواب داد. من گفتم “حسابی این طرف و آن طرف گشته ای. چیزی دربارهی دوستت دستگیرت شد؟” او گفت: اوه، بله کنار بینی شما بود، اما شما آن را نمیدیدید؟ _چه چیزی؟ “اینکه او کشته شده بود”. این حرف او مرا متعجب کرد. من خودم یک بار فکر کرده بودم که شاید او خودکشی کرده بود. اما حتی فکرش را هم کنار گذاشته بودم. من گفتم: ” ادامه بده”. او سعی میکرد کوخ را از داستانش حذف کند …
- انتشار : 04/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403