رمان زندگی دو وجهی
عنوان | رمان زندگی دو وجهی |
نویسنده | سوما غفاری |
ژانر | عاشقانه، فانتزی، جنایی |
تعداد صفحه | 107 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان زندگی دو وجهی اثر سوما غفاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
هینا دختریست که گمان میرفت زندگی سادهاش، در پس آن چهاردیواری همیشه ساده بماند؛ اما یک روز صفحهی دفتر او عوض میشود و صفحهی جدیدی که به رویش باز میشود، او را در گردابی فرو میبرد؛ گردابی از نوع نفرت و جنون! گردابی از نوع غم و اندوه! او را به جنگ با خود واگذار میکند، اما افسوس که او این جنگ را بلد نیست! حال او مانده و راهی که نمیداند پایانش کجاست و یک سنگ در دست او؛ سنگی که شاید سرآغاز همه چیز باشد، اما پایان هیچ چیز نیست! …
خلاصه رمان زندگی دو وجهی
به حیاط پشتی که رسیدم ایستادم دیگر بادی نمیوزید و هوا آرام بود اما هوای امشب و حال و هوای من هیچ آرام نبود و تا زمانی که این کار تمام شود و موفق شویم این گونه بیقرار خواهم بود. هوفی کشیده و نزد بقیه رفتم. در طول مدتی که شام خوردیم و در حیاط بودیم پی در پی به اطراف و به ساعت نگاه میکردم ولی خب دست خودم نبود. نگران و دستپاچه بودم و این در حالی بود که دیگران میگفتند و میخندیدند و از همه چیز بیخبر بودند. بالاخره ساعت نه و چهل و پنج دقیقه همگی به جمع کردن وسایل کمک کردیم و به داخل پرورشگاه برگشتیم. با اینکه میدانستم قادر به دیدن آن حسگرهای کوچکی که حتی مکان نصبشان را هم نمیدانستم نبودم ولی باز زمانی
که وارد پرورشگاه شدیم در جست و جوی حسگرها ناخودآگاه به اطراف نگاه کردم.همه عادی رفتار میکردند و این موضوع به حیاط رفتن روحیهی همه را تغییر داده بود؛ اما بر روی من تاثیری نگذاشته بود. چرا که جسمم در حیاط و فکرم درگیر این ماجرا بود و هیچ نفهمیدم چه شد و وقت چگونه گذشت آنگاه به خودم آمدم که جیوبا سان گفت وقت برگشتن به داخل ساختمان است. همچنان دلشوره داشتم و بدون هیچ هدفی در راهروها میگشتم تقریبا بعد از ساعت ده که همه روانهی اتاقهایشان شدند. از فرصت پیش آمده استفاه کردم و برای دیدن ناتسونو، به بیرون رفتم. وقتی پا به بیرون پرورشگاه گذاشتم ناتسونو را در گوشهای دیدم که بر روی جدول خیابان نشسته و در
حالی که کیک و آبمیوه در دست دارد با لپ تاپ روی پایش مشغول است نزدش رفتم و بالای سرش دست به کمر ایستادم. -تو جز کیک و آبمیوه چیز دیگهای هم میخوری؟ خندید: فعلا که نه! دستانم را از کمرم برداشته و گفت: حدس میزدم.کنارش نشستم و به صفحهی لپ تاپ سرک کشیدم خطهای نارنجی و زرد رنگ به همراه نوشتههای عجیب غریبی روی آن نمایان بود. -خب این چیزها دیگه چیه؟ یک گاز به کیک شکلاتیاش زد و با دهان پر حرف زد. -عملکرد حسگرها رو نشون میده اگه چیزی دریافت بشه اینجا معلوم میشه. نگاهم از لپتاپ به سمت او سر خورد با چشمان گرد شده که از روی تعجب و ناباوری بود نگاهش کردم و شگفتی و هیجانم از لحن صدای بلندم آشکار بود …
- انتشار : 28/11/1403
- به روز رسانی : 28/11/1403