رمان رادیکال‌های آزاد

عنوانرمان رادیکال‌های آزاد
نویسندهآلیس مونرو
ژانرمعمایی، جنایی
تعداد صفحه73
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان رادیکال‌های آزاد اثر آلیس مونرو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ماجرای اصلی داستان، حول شخصیتی به نام نیتا می‌گردد که به تازگی همسر خود را از دست داده و تحمل فقدان او برایش امری بی‌نهایت دشوار به نظر می‌رسد. نکته‌ی کنایه‌ آمیز ماجرا اینجاست که نیتا مبتلا به سرطان بدخیم است! در واقع، او انتظار مرگ را می‌کشیده، اما نه برای همسرش که از سلامت کامل برخوردار بوده، بلکه برای خودش؛ به همین دلیل، این پیشامد ناگوار برای او دوچندان تراژیک و باورنکردنی‌ست. به هر صورت، نیتا می‌کوشد تا با این مصیبت کنار بیاید. پس از مراسم خاکسپاری، او در خانه‌ای که حالا بیش از پیش غمگین و ساکن به نظر می‌رسد، به تنهایی زندگی را از سر می‌گیرد. تا روزی که شخصی ناشناس در قامت یک تعمیرکار به خانه‌ی او سر می‌زند. این مردِ مرموز در واقع یک قاتل است! …

خلاصه رمان رادیکال‌های آزاد

یک روز صبح پس از لحظه‌ای نشستن تصمیم گرفت که روز خیلی گرمی است بلند شود و پنکه را روشن کند. یا او می‌توانست با مسئولیت بیشتر برای زیستگاه، درهای پشت و جلو را باز کند بگذارد هوا جریان یابد. اگر بادی بود که از درون خانه می‌گذشت. قفل در جلو را اول باز کرد و حتی پیش از آن کورسویی از نور صبحگاه خود را بنمایاند حواسش به نواری از تاریکی بود که نور را قطع می‌کرد. مرد جوانی پشت در توری که چفتش زده شده بود، ایستاد. گفت: نمی‌خواستم شما را بترسانم دنبال زنگ در یا چیزی مثل آن می‌گشتم، ضربه‌ای به در توری زدم اما انگار شما نشنیدید. او گفت “ببخشید.” من برای برسی جعبه فیوزها آمده‌ام اگر ممکن است. بگویید کجاست‌. او کنار رفت تا مرد

جوان را به داخل راه دهد. کمی طول داد تا بیاد آورد. گفت: بله، در زیر زمین برق را روشن می‌کنم شما ببینید. او در را پشت سرش بست و خم شد کفشش را در آورد. گفت: با کفش اشکالی ندارد انطور نیست که روز بارانی است. -به هر حال عادت هم هست. عادت دارم. می‌تواند بجای خیسی‌ روز بارانی جای پا از گرد و غبار بگذارد. او به آشپزخانه رفت. نمی‌توانست بنشیند تا او از خانه برود. در زیر زمین را برایش باز کرد همینطور که از پله‌ها بالا می‌آمد. پرسید: او.کی (خوب است؟) پیدا کردید؟ داشت جلو می‌رفت تا او را به سوی در خروجی راهنمایی کند. سپس دریافت که هیچ رد پایی پشت سرش نیست. برگشت و او را دید که هنوز در آشپزخانه ایستاده است. -برای شما پیش نمی‌‌آید که چیزی

بتوانی تعمیر کنی و بخوری، پیش می‌آید؟ تغییری در صدایش بود یک شکستگی در آن بود. تغییری که او را واداشت به طنز پرداز تلویزیونی‌ای فکر کند که ناله‌ یک روستایی را در می‌آورد. در اشپزخانه زیر نور آسمان دید که او به جوانی‌ای نبود که فکر می‌کرد. وقتیکه در را باز می‌کرد در درخشش نور صبح او مردی با تنی استخوانی، صورتی تیره دید. بدن آنگونه که حالا دید، یقینن لاغر بود اما شکسته تر از آن می‌نمود که از جوانی‌اش گذشته باشد. در خمیده بودنش دیده می‌شد. صورتش دراز و چرب با چشمانی همیشه آبی بود. یک منظر ظنز وار اما سمج نیز می‌نمود آنچنان که راه خودش را عموما باز می‌کند. او گفت: ببین من پیش می‌آید که دیابتی باشم. نمی‌دانم شما هیچ شخص دیابتی را می‌شناسید ‌…

دانلود رمان رادیکال‌های آزاد
1.88 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان رادیکال‌های آزاد
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها