رمان نیروی اهریمنیاش: سپیده شمالی
عنوان | رمان نیروی اهریمنیاش: سپیده شمالی |
نویسنده | فیلیپ پولمن |
ژانر | فانتزی، ادبیات داستانی، ادبیات کودک و نوجوان |
تعداد صفحه | 575 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان نیروی اهریمنیاش: سپیده شمالی (جلد اول) اثر فیلیپ پولمن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمان حاضر اثری است در ژانر فانتزی (خیالی) که ماجرای آن در دنیایی شبیه ما و با خصوصیات متفاوت اتفاق میافتد. به دیگر بخش، به تدریج ماجرا در چندین جهان، به موازات یکدیگر ادامه پیدا میکند. شخصیت اصلی داستان؛ دختر نوجوانی است که طی ماجراهایی که برایش رخ میدهد به نوعی شناخت میرسد. عنوان کتاب، از شعری از “جان میلتون” شاعر انگلیسی گرفته شده و از نظر مضمون شباهتی با منظومهی بهشت گمشده جان میلتون دارد …
خلاصه رمان سپیده شمالی
اتفاق این طور میافتاد. شرق رودخانه پر تردد آیسیس انباشته از بلمهاي كندي بود که آجر و آسفالت جابجا ميکردند و یا تانکرهاي ذرت، از جلوي هنلی و میدن هد میگذشتند و به تدینگتون که مد اقیانوس از آنجا میآمد میرفتند؛ و بعضيها حتى جلوتر از آن از جلوی خانه جادوگر بزرگ دکتر دي ميگذشتند؛ از کنار فالکس هال که باغهاي زيبا با فوارهها و پرچمهاي رنگين داشت و شبها لامپ توي درختها را روشن میکردند و آتش بازي به راه میانداختند؛ از پهلوی عمارت سفید که پادشاه شوراي هفتگی را در آن برگزار میکردند از کنار شات تاور که همیشه از آن سرب مذاب به داخل آن میریختند باز هم جلوتر به جایی که رودخانه عریض و کثیف میشد و با چرخشی بزرگ به
سمت جنوب میرفت، آنجا لایم هاوس است و پسری که قرار است ناپدید شود همان جا است. نام اش تونی ماکاریوس است. مادرش فکر میکند او نه سال دارد، اما زن حافظهاي ضعیف دارد که الکل آن را فرسوده است؛ پسرک شاید هشت یا ده سال باشد. نام خانوادگی اش یونانی است اما این هم مثل سن او حدس مادرش است چرا که پسرک بیشتر شبیه چینیها است تا یونانیها و از جانب مادر خون ایرلندی در رگهایش جریان دارد. تونی چندان باهوش نیست اما نوعي مهرباني ناشيانه دارد که بعضی وقتها باعث میشود مادرش را با حالتی خشن بغل کند و از گونهاش بوسهای آبدار بگیرد. زن بیچاره معمولاً آنقدر آشفته است که خودش نمیتواند به پسرک محبت کند اما محبت او را
به گرمی پاسخ میدهد البته اگر هوشیار باشد. حالا توني توي بازاري در خيابان پاي دارد پرسه میزند گرسنه است. اول شب است و توی خانه از غذا خبري نيست. توي جيبش يك شیلینگ پول دارد که سربازي براي رساندن پیامی به دوست دخترش به او داده بود اما توني قصد ندارد آن را خرج غذا کند، آن هم وقتی که میتوان بدون پول دادن غذا برداشت بنابراین توی بازار پرسه ميزند بین غرفههای کهنه فروشی و میوه فروشی و غرفههای بخت آزمایی و غرفههاي ماهی پزها شیتان کوچکش هم که به شکل گنجشک است روی شانه او نشسته و دارد لبه این طرف و آن طرف نگاه میکند و وقتي يك غرفه دارو شيتان اش هر دو غافل میشوند تونی را خبر میکنند تا او با حرکتی سریع چيزي را بر دارد …
- انتشار : 16/12/1403
- به روز رسانی : 17/12/1403