رمان عاشق
عنوان | رمان عاشق |
نویسنده | مارگریت دوراس |
ژانر | عاشقانه، خود زندگی نامه، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 114 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان عاشق اثر مارگریت دوراس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کتاب عاشق، روایت عشقیست طرد شده. این کتاب که با الهام از زندگی خالق اثر نوشته شده، داستان دلدادگی دختری فرانسوی و مردی چینیتبار را روایت میکند. زمانی که او با دو برادر و مادرش در سختی و بی پولی به سر میبرند تا وقتی که مارگریت با آن مرد چینی آشنا میشود. مادر و تأثیری که تربیت او روی دخترش گذاشته، علاوه بر دوران سخت گذار از دوران نوجوانی دختر به جوانی و تجربههای مختلف او، قصه را پیش میبرد. دوراس با نثری موجز اما درخشان، تصویری ملموس از زندگی در حاشیهی سایگون، شهری در ویتنام، در آخرین روزهای عمر امپراطوری استعمارگر فرانسه خلق میکند و پرده از قصهی رابطهی پرشور و احساس دو شخصیت فراموش نشدنی و طرد شده از جامعه، برمیدارد …
خلاصه رمان عاشق
هیچ وقت از خودمان حرف نمیزدیم از همان روز نخست میدانستیم که آینده مشترکی در میان نخواهد بود. بنابراین هیچ وقت از آینده حرف نزدیم، بیشتر در باب مسائل روزمره حرف میزنیم. به او میگویم که سفرش به فرانسه اجباری بوده است. خودش هم اقرار میکند میگوید که در پاریس همه چیز خریده است، زنها، معلومات و نیز اندیشههایش را. دوازده سال بزرگتر از من است و این نگرانش کرده است. من گوش میدهم. گوشم به حرفهای اوست که با ادا و اصول حرف میزند، خوشایند و صمیمی هم هست، اشتباه هم میکند، مرا هم دوست دارد. به او میگویم که میخواهم به خانوادهام معرفیش کنم، میخواهد فرار کند. خندهام میگیرد. تنها با بذله گویی میتواند
احساساتش را بیان کند. میفهمم که نمیتواند. جسارت آن را ندارد تا مرا به جای پدرش دوست بدارد، مرا برگویند و با من زندگی کند. اغلب از اینکه میبیند آن قدرها عاشق نیست تا بتواند بر هراس غلبه کند، میگرید. تهورش در وجود من خلاصه میشود و حقارتش در ثروت پدرش. به محض اینکه از برادرانم حرف میزنم دچار همان هراس میشود، هر اسش آشکار میشود. به گمانش همه اطرافیانم منتظرند تا او از من تقاضای ازدواج کند. حالا دیگر میداند که از چشم خانواده من آدم تباه شدهای است. از نظر آنها کاری از دست او ساخته نیست جز اینکه اول خود را بیش از پیش به تباهی بکشد و بعد هم مرا. میگوید که دوره مدرسه بازرگانی را در پاریس تمام کرده است، بعد هم
بالاخره واقعیت را بر زبان میآورد و میگوید که چیزی را به پایان نرسانده و پدرش هم فرستادن پول را قطع کرده و بعد هم بلیط برگشت برایش فرستاده است. او هم مجبور شده فرانسه را ترک کند، مصیبتش هم با همین بازگشت شروع شده است. مدرسه بازرگانی را به پایان نرسانده، میگوید که در نظر دارد از همین جا از طریق مکاتبه درسها را دنبال کند. ملاقاتهایش با خانواده من از غذا خوردن در رستورانهای شولن شروع شد. مادر و برادرانم که میآیند سایگون، از او میخواهم که به رستورانهای مجلل چینی دعوتشان کند جایی که برای آنها ناشناخته است و هیچ وقت به آنجا نرفتهاند. این مراسم شبانه همیشه به یک نحو میگذرد. برادرانم بیآنکه حتی کلمهای با او حرف بزنند …
- انتشار : 24/12/1403
- به روز رسانی : 25/12/1403