دانلود رایگان رمان دختر ماه منیر اثر آزیتا خیری
دانلود رمان دختر ماه منیر اثر آزیتا خیری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مستانه از کودکی در یک خانواده بزرگ شده و مانند دخترخودشان به حساب میآید، مستانه به همراه دو نفر از دختران همان خانواده کنکور ارشد میدهند و دانشگاهی که پسر کوچیک خانواده امیرعلی استادش هست قبول میشود، امیرعلی عاشق مستانه هست ولی خب بخاطر اینکه از کودکی در خانهی خودشان بوده و مستانه او را به چشم برادر بزرگ تر میبیند، احساسش را بیان نمیکند …
خلاصه رمان دختر ماه منیر
تا رسیدن به قم هنوز خیلی مانده بود با لبخند به آرزو که گوشه صندلی مچاله شده و به خواب رفته بود نگاه کرد مثل همیشه با تکان های ماشین زود خوابش میگرفت مهتاب هم روی صندلی جلو خمیازه بلندی کشید و امیر علی با خنده گفت: اینو باش خوبه عزیز گفت نخوابید بابا فکر من راننده هم باشین منم خوابم بگیره جای چالوس ته دره سر در میآریما. مهتاب خمیازه دیگری کشیدو اخمآلود جواب داد: دورازجون. بعدشم دیشب مگه این آرزو گذاشت بخوابم الان خودش عین شلمان تو کارتون بامزی گرفته خوابیده.
صداشم در نمیاد. امیرعلی سری تکان داد و گفت: پس میزنم کنار جاتو با مستی عوض کن انگار اون سرحال تره. این را گفتو سرعتش را کم کرد. کمی بعد مستانه بجای او کنار امیرعلی نشسته بود نگاهی به ساعت انداخت و پرسید: حدودا کی میرسیم داداش؟ امیر علی ابرویی بالا انداخت و جواب داد: فکر کنم هفت هشت شب چالوس باشیم. مستانه حرف دیگری نزد و از فلاسک کنار پایش لیوانی نصفه چای ریخت. امیر علی در آینه نگاهی به عقب انداخت. هر دو دختر به خواب رفته بودند. با خنده ای آرام پرسید: عزیز واقعا
میخواست این دخترو شوهر بده؟ این که هنوز بزرگ نشده. مستانه با حرف او به خنده افتاد و کمی بعد لیوان خنک شده را به سمت امیرعلی گرفت و او با لبخندی گرم تشکر کرد. ماشین احمد همچنان جلوتر از آنها بود مستانه نفس بلندی کشید و آرام گفت: کاش میشد منم یه کم رانندگی میکردم. امیرعلی با تعجب نگاهش کرد و پرسید: واقعا اینو میخوای؟ آره بدم نمیاد خیلی وقته پشت رل ننشستم. امیرعلی بدون حرف دیگری بازهم سرعتش را کم کرد و مستانه بهت زده پرسید: چرا وایسادی؟ -مگه نمیخواستی رانندگی کنی؟!
لطفا توی مشخصات رمان بنویسید چاپ شده و فایل پی دی اف ناقص