رمان بی گناه
عنوان | رمان بی گناه |
نویسنده | نگار فرزین |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1818 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان بی گناه اثر نگار فرزین به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سحر و آرش ۴ سال است که ازدواج کرده اند، سحر عاشقانه همسرش را دوست داردو همیشه در برابر رفتارهای سرد آرش و کم توجه های او صبور بوده، به امید اینکه آرش هم روزی قدر عشق او را بداند اما اکنون و دراین شب بعد از چهارسال آرش از او میخواهد که …
خلاصه رمان بی گناه
کاش کسی را داشتم تا به آغوشش پناه ببرم و زار زار گریه کنم ولی هیچ کسی را نداشتم. من محكوم به تنهایی بودم. مهم نبود چقدر تلاش کنم و چقدر از خودم بگذرم در آخر همه من را رها میکردند و میرفتند. تنهایی سرنوشت من بود. باید آن را میپذیرفتم. با قلبی که در غم غوطه ور شده بود وارد اتاق آذین شدم. نور چراغ خواب عروسکی که بالای سر آذین روشن بود مانی قابل را رنگین کرده بود.رنگهایی که تا ساعتی پیش به نظرم زیبا و شاد بودند حالا نمایانگر غم و اندوه درون قلبم بودند بالای تخت آذین ایستادم و به دختر دو سالهام که با دهان باز بخواب رفته بود نگاه کردم. با دست
موهای سیاه و لختش که مثل ابریشم نرم و نازک بود را از روی صورتش کنار زدم. انگار قرار بود سرنوشت او هم مثل سرنوشت من شود. من هم وقتی فقط دو سال داشتم تنها شدم. ولى من مثل مادرم نبودم من تا لحظه آخر پیش دخترم میماندم و نمیگذاشتم زجر تنهایی که من در زندگیم تحمل کردم را تجربه کند. فکر از دست دادن آرش دوباره دلم را به درد آورد. گوشه دیوار کز کردم و به گذشته فکر کردم. دقیقاً به خاطر نداشتم چند سالم بود که عاشق آرش شدم ولی به خوبی به یاد میآوردم که چرا عاشقش شدم. وقتی که پشت من در آمد و از من در مقابل احسان پسر خاله زهرا طرفداری
کرد عاشقش شدم. احسان چهار پنج سالی از من بزرگتر بود و از عذاب دادن من لذت میبرد. خوشش میآمد مرا یواشکی بزندو بعد انکار کند. خوشش میآمد خرابکاری کند و به گردن من بیندازد. خوشش میآمد پشت من حرف در بیاورد و من را بچه بد و شری نشان دهد. البته همه هم او را میکردند چرا نکنند؟ احسان پسر خاله زهرا بود زنی مومن و معتقد که نماز اول وقتش ترک نمیشد سالی چند بار به زیارت میرفت و همیشه درحال دادن خیرات به فقرا بود محال بود بچه چنین مادری کار بدی انجام دهد. در عوض از من که دختر آن مادر بیآبرو بودم هرکاری برمیآمد، خون آن زن در رگهای من بود …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 21/02/1403
- به روز رسانی : 01/12/1403