رمان عشق حنا
عنوان | رمان عشق حنا |
نویسنده | آرزو مقتدر |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 828 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان عشق حنا اثر آرزو مقتدر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
حنا وقتی میفهمد، خانواده عشقش باعث مرگ پدرش شده اند، برای انتقام با برادر او ازدواج میکند وارد خانوادهی آنها میشود، اما او باردار است و در این میان اتفاقی میافتد که به نفع هیچکس نیست …
خلاصه رمان عشق حنا
یه ماهی میشد که یامان نمیومد سرکار نمیدونم برگشته بود یا نه! ولی کار کردن با این داداش سادیسمیش برام سخت بود. اصلا تمرکزی نمیذاشت برام با نگاه هاش با تلفن صحبت کردن های زیاد گاهی هم با فریاد که چرا کارا عقب افتاده به مخاطب پشت گوشی، منم ترجیح میدادم اصلا بجز مواقع ضروری از اتاق نرم بیرون. امروز از صبح به بارون شدید میبارید لباس هامو پوشیدم از خونه به مقصد گاوداری راه افتادم رسیدم با تصور اینکه الان برادر بزرگ شاهان اونجاس بدون اینکه سرمو بلند کنم سلام دادم و با خسته نباشید کوتاهی راهمو به سمت اتاق پیش گرفتم.
اصلا نمیخواستم با شاهان حرفی بزنم ساعت تقریبا ۲ بود خبری از داد و فریاد شاهان نبود متعجب شدم. عجیبه خدایی. تو همین فکر بودم که در اتاقم به صدا در اومد. -بفرمایید. در باز شد بدون اینکه نگاه کنم سرگرم کاغذهای رو میز بود اروم پا شدم که یدفعه یه کیسه گذاشته شد رو میز بوی غذا تو اتاق پیچیده شد. -خب خب حنا مگه قرار نبود روزهای بخصوصی شما ناهار منو بیاری. با خوشحالی سرمو بلند کردم باور نمیشه یامان بود. یه لبخند گنده زدم که تموم دندون هام نمایان شد. -وای ببخشید یامان من نمیدونستم شما اومدین بعد اون قول قرار رفتین کیش.
با تعجب نگام کرد. -حنا از کجا فهمیدی من رفتم کیش کسی خبر نداشت جز شاهان. با دست پاچگی گفتم: من آخه. -اها فهمیدم گوش وایستادی شیطون. با خنده سرمو انداختم پایین اومد پشت میز منی که سرم انداخته بودم پایین و ایستاد جلو روم. آروم با دو انگشت چونه منو بالا آورد زل زد تو چشمام. -میدونی وقتی میخندی خیلی شیرین میشی. با خجالت چشمامو دزدیدم ازش. -چشماتو ندزد از من اینجوری بیشتر دیونهام میکنی. با خجالت زل زدم بهش میدونستم الان گونه هام گل انداخته -من گوش واینستادم فقط موقع اومدن بیرون شنیدم با گوشی حرف میزدید …
- انتشار : 11/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403