دانلود رمان فصل انار اثر فائزه عامری
دانلود رمان فصل انار اثر فائزه عامری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نارگون در کارخانه بسته بندی مواد غذایی کار میکند و به غیر از حقوق خوبی که میگیرد هیچ مزیت دیگری ندارد، او با دو دختر دیگر هم خانه است، خسته از تلاش های شبانه روزی و دویدن هایش روزگار را سپری میکند و از آن سو مدیر کارخانه ای که در آن کار میکند، بتازگی از همسر خود جدا شده و از یک زندگی تلخ رهایی یافته …
خلاصه رمان فصل انار
با صدای ماشینی سرش را بالا میآورد، سایه بان ماشین ها نزدیک نیمکتی قرار دارد که او رویش نشسته است. ماشین مدل بالای مشکی رنگ متوقف و صدای آهنگش قطع میشود لقمه داخل دهانش را فرو میدهد و گاز دیگری به ساندویچش میزند نگاهش بدون هیچ منظوری به آن ماشین خیره شده و راننده اش که پیاده میشود و به سمت ساختمان میآید. نگاهش را بر میدارد و دوباره به کفش هایش خیره میشود موجود سوسک مانند رفته است. چیزی شبیه به حس سنگینی نگاه باعث میشود سرش را بالا
بیاورد. مرد همینطور که نزدیک میشود عینک آفتابی اش را از چشم بر میدارد. یاد صحبتهای پر اشتیاق نرگس میافتد؛ همان مسئول فنی محبوب است می خواهد بی اهمیت باشد؛ ولی متوجه میشود که نگاه مرد به اوست با توجه به اینکه مسیر ساختمان درست از مقابل او میگذرد چند قدمی بیشتر با هم فاصله ندارند دلیل نگاه خیره اش را نمیفهمد؛ ولی با یک بررسی ساده موقعیت به این نتیجه میرسد که باید عکس العمل نشان دهد! هر چه باشد او سمت مهمی دارد نمیشود به او بی احترامی کرد، مرد یک قدمی
اوست و همچنان نگاهش میکند لقمه داخل دهانش را قورت میدهد سرجایش بلند میشود میگوید: سلام. بدون اینکه کوچکترین تغییری در نگاه مرد ایجاد شود تکان کوچکی به سرش میدهد و رد میشود. دقیق نمیداند انتظار چه برخوردی را از او داشت؛ ولی این پاسخ سرد و بی ادبانه به سلامش کمی دور از انتظار بود! شانه هایش را با بی تفاوتی بالا میاندازد و همین طور که مینشیند و گاز دیگری به ساندویچش میزند, زیر لب میگوید: به درک مردک بدعنق! بعد از از اتمام زمان استراحتش از جا بر میخیزد و در حالی که …
نوشتید رمان رایگان،بعد همش پولیه که،عجب!!!