دانلود رمان کوچهی عطرآگین خیالت اثر رویا احمدیان
دانلود رمان کوچهی عطرآگین خیالت اثر رویا احمدیان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خاویر سپهری با کلی عظمت، و نامزدی که قراره هفتهی دیگر عقدش کند! رام ناز و کرشمهی دختری به نام آیه میشود، آیه ای که نصف عمر خاویر سن دارد و تقاص عشق ناپخته و بچگانهی خود را به بدترین شکل پس میدهد و حالا …
خلاصه رمان کوچهی عطرآگین خیالت
چشمهایش را مالید و کیفی که دستش بود را کمی جا به جا کرد. سرش را بلند کرد، ماشین دکتر نجفی جلوی پایش پیچید. شیشهی ماشین را پایین کشید و با لبخند لب زد. -بیا برسونمت آیه جان. آیه بالبخند جلوتر رفت: سلام آقای نجفی. زحمت نمیدم به شما هنوز زوده با پا میرسم. مرد با کلافگی ابرو درهم کشید: بدو دختر جون چه زحمتی خودم از اینجا رد شدم. با لبخند تشکری کرده و سوار ماشین شد دکتر نجفی به گرمی احوالپرسی کرد و آیه همانگونه که شالش را درست میکرد با لبخند جواب داد. اما همان لحظه که ماشین داشت از پیچ کوچه خارج میشد هیکل درشت خاویر را گوشه دیوار
دید. با چشم هایی تنگ شده و شاکی به صورت خندان آیه خیره مانده بود. اردلان تا چشمش به خاویر افتاد، زیر لب زمزمه کرد. -مرتیکهی لاابالی. دلیل این نفرت اردلان را درک نمیکرد و نمیخواست هیچ سوالی هم بپرسد. از طرفی هم بهتر بود حساسیت و کنجکاوی نشان ندهند. هرچه بیشتر از خاویر و حواشی دورش دور باشد به نفعش بود. نمیخواست به هیچ عنوان کسی متوجه رابطهی قبلی او با خاویر شود. به بیمارستان که رسیدن تشکری از دکتر نجفی کرده و سریع به سوی استراحت رفت. باید لباسش را عوض میکرد قبل از اینکه وارد اتاق شود با دیدن زهرا توقف کرد. پیش دکتر زنان
آمده بود؟! به سختی آب دهانش را قورت دادو چند قدم جلو رفت. صدایشان به او نمیرسید و تنها تشویش و نگرانی در صورت زهرا، برایش عیان بود. دستش با نگرانی مشت شد. چشمهای سوزانش را بست و لب زد. – خدا لعنتت کنه خاویر. خدا روزی هزار مرتبه خاویر و عشقی که سالها بود دست بردارش نبود را لعن و نفرین کند! با خشم نگاهش را از زهرا گرفته و به اتاق رفت پس از اینکه روپوشش را تن زدو کیفش را آویزان کرد چند دقیقه نشست که حالش سر جایش بیایید. پس از آن خواست از اتاق خارج شود اما اینبار با دیدن خاویر و زهرا در حیاط به سوی پنجره کشیده شد با اینکه میدانست …
خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی
رمان خیلی از هم گسیخته بود… شخصیتها خیلی به دور از ذهن بودن… در کل داستان جذابی برای من نبود.