دانلود رمان دختر حاج آقا اثر سارا تیموری
دانلود رمان دختر حاج آقا اثر سارا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دختری شر و شیطون که پدرش حاج اقای به نام محله هستش و دخترمون برخلاف عقاید پدرش از هر چی که مربوط به حاجی و مذهب و ریش و… میشه متنفره و خارج از چارچوب عقاید پدرش کارایی میکنه و ماجرایی هایی داره که خوندنش خالی از لطف نیست!
خلاصه رمان دختر حاج آقا
حرف های نا مشخص یلدا درست کنار گوشم، کم کم برام واضح و قابل فهم شدن… دستمو تکون میداد و میگفت: بلند شو… بلندشو ياسمن… بلند شو کلاسمون دیر میشه هاااا… یاسی بلند شو… اههه! بلند شو دیگه چقدر میخوابی تو لامصب! ملحفهی رنگ وارنگ رو کنار زدمو گفتم:اه ! اون از داداشت که دیشب نذاشت کپه مرگمونو بزاریم اینم از خودت… چی میخوای هی ور دلم ور ور ور … عقب رفت و با یه نگاه به در اتاق ایمان گفت: دیشب تو بیداری بودی که ایمان اومد؟ نیم خیز شدمو با کنار زدن ملحفه گفتم: فرض
کن بودم… چشماشو درشت کرد و گفت: با همین ریخت و قیافه تو رود دید!؟ کله امو خاروندمو گفتم: فرض کن با همین سرو ریخت منو دید. دهنش باز موند با یه نگاه کوتاه به درو یه نگاه طولانی به من، دوباره پرسید: فهمید رفتیم تو اتاقش!؟ -فرض کن فهميد.. یا حضرت فیل! دعوات هم کرد!؟ -فرض کن کرد… اه! یلدا چقدر سوال میپرسی… ساعت چنده!؟ یلدا لباس پوشیده و آماده جزوه و کیفش رو از روی میز برداشت و گفت: ساعت هفت صبح! برو خونه چکشی لباس بپوش چکشی بیا پایین… تو که نمیخوای بازم به
کلاس استاد ستوده دیر برسی… میخوای!؟ با خوابالودگی گفتم: نه نمیخوام! دستشو سمتم دراز کرد و گفت: پس بلند شو تا زود بریم باهاش صحبت کنیم… دست یلدارو گرفتم و با پوشیدن لباسام هر دو با هم از خونه بیرون اومدیم… یلدا تو حیاط منتظر موند و منم بالا رفتم تا برای رفتن به دانشگاه آماده بشم… استاد ستوده با اینکه سرش تو لپ تاپ و کلی ورقه بود اما تا متوجه حضور ما شد نگاهشو از وسایل پراکندهی روی میز برداشت و به یلدا اشاره کرد که میتونه بشینه اما درمورد من کمی مکث کردو بعد گفت: تو نيا حبيبي …