دانلود رایگان رمان شبیه تو اثر شادی جمالیان (آنالیا)
دانلود رمان شبیه تو اثر شادی جمالیان (آنالیا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سامره دختری مستقل و خودساخته است که ناخواسته وارد زندگی کمیل میشود . کمیل برادر شاگرد سامره است و رفتن سامره در زندگی کمیل باعث میشود زندگی آنها تغییر کند و رازهایی برملا شود …
خلاصه رمان شبیه تو
یک ساعت بعد راننده مقابل یک خانه بزرگ ویلایی نگه می دارد، نگاهی به پلاک روی در میکنم و از ماشین پیاده می شوم. نفس عمیقی میکشم و زنگ را فشار می دهم. از لای نرده ها به زحمت داخل حیاط را میتوان دید. به خاطر برگ هایی که به دور میله ها تنیده شده اصلا راحت نیست دید زدن حیاط. کمی بعد در بزرگ مقابلم با ریموت باز می شود. نگاهی به اطراف می کنم و داخل می روم. روبرویم سنگفرشی است که به در ورودی ویلا منتهی می شود، سمت چپم در ورودی ماشین رو است. امتداد مسیر را نگاه میکنم و چشمم به ماشین هایی می افتد که به قول سینا فقط در جی تی ای میتوان بهشان رسید. با این فکر لبخندی میزنم و مسیر سنگفرش را طی میکنم. از اینکه کسی هنوز به استقبالم نیامده است دلخور می شوم ولی
پول برایم مهم تر است. وقتی به در ورودی میرسم در باز می شود و خانم سن و سال داری که از پیشبندش پی به خدمتکار بودنش میبرم از در خارج می شود. با دیدنم سلام می کند و من نیز جوابش را میدهم. از جلوی در کنار می رود، از پله های منتهی به ساختمان بالا می روم و با اشاره دست زن جلوی در داخل می روم. پشت سرم وارد می شود و در را می بندد. مقابلم سالن بزرگی است زیبا و فریبنده. حالا که خانه نازگل را دیده ام درصدی به حقوق پیشنهادی ام در جا اضافه میکنم. زن خدمتکار مرا به سمت راحتی های ال مانندی که سمت راست سالن مقابل تلویزیون چیده شده اند میبرد. نگاهی به سالن میکنم، راحتی های ال مانند مشکی درست مقابل دیواری قرار گرفته اند که سیاه است و روی آن تلویزیون بزرگی خود نمایی میکند.
پشت این مبل ها دو پله می خورد و یک نیم ست دیگر چیده اند که پشت سرش کتابخانه بزرگی است. آن طرف سالن هم با مبل های سلطنتی پر کرده اند. دنبال میز نهار خوری می گردم ولی تا به خودم بیایم دختر جوانی که موهای نسکافه ای دارد مقابلم سبز می شود. با دیدنم سلام می کند و دستش را برای دست دادن به طرفم می گیرد. کمی هول می شوم و با دست دادن همزمان سلام میکنم. نازگل مرا به نشستن دعوت میکند و خودش مقابلم می نشیند: خوش اومدی سامی جون راحت پیدا کردی؟ لبخندی میزنم و به خانم خدمتکاری که بالای سرما ایستاده می گوید:ببین مهمونمون چی میل دارن پذیرایی کن. برای منم قهوه ترک بیار. وسط حرفش میپرم: منم با همون قهوه موافقم. با رفتن خدمتکار نازگل تکانی به سر و گردنش می دهد:
فتانه جون خیلی ازتون تعریف کردن. لبخندی میزنم و قد و بالایش را نگاه میکنم: ماشاالله خودتون ورزشکارین استایل خوبی دارین. کمی خجالت می کشد و می گوید: میخوام عضله سازی کنم، تنها هنرم این بوده خودمو لاغر نگه داشتم ولی حس میکنم جون ندارم.ابروهایم را بالا می اندازم: میخواین حرفه ای کار کنید؟ با آمدن خانم خدمتکار فنجان قهوه را از سینی برمیدارد و مقابلم میگذارد: درسته میخوام یاد بگیرم و شاید اصلا اومدم تو حرفه شما… تشکر میکنم و خدمتکار می رود. نگاهی به صورتش میکنم. بینی قلمی دارد که به نظر عمل شده می آید، موهای نسکافه ای رنگش هم به صورت گندمی اش می آید. چشمان میشی و گونه های برجسته ترکیب خوبی به صورتش داده است. فنجانم را برمیدارم و پایم را روی پای دیگرم می اندازم: خیلی هم عالی …