دانلود رایگان رمان بانوی جنگل اثر فهیمه رحیمی
دانلود رمان بانوی جنگل اثر فهیمه رحیمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خانواده پدری هدیه یکی از بزرگترین ثروتمندان شهر هستند. آنها به خاطر اختلافاتی او را طرد کرده بودند. با مرگ شوهر عمه از پدرش به همراه خانواده برای شرکت در مراسم ختم و بازگشت دوباره به خانواده دعوت میکنند. طرز زندگی بسیار اشرافی و آداب و رسوم آن، در خانه عمه بسیار برای هدیه عجیب و جالب بنظر میرسد و از آن عجیب تر پسر بزرگ عمه یعنی فرهاد است که گویی بدون این که چیزی بگویی از آن چه در سرت میگذرد و یا در اطرافت اتفاق میافتد باخبر است! زیرا فرهاد دارای یک نیروی خاص و عجیب است…
خلاصه رمان بانوی جنگل
عمه در حالتی بین خوشحالی و اندوه بود نگرانی از سیمایش به خوبی آشکار بود بطوری که وقتی هدیه چای به دستش داد. دست عمه آشکارا میلرزید هدیه را کنار خود نشاند و گفت: کنارم بمان وقتی تو در کنارم هستی احساس آرامش میکنم. هدیه گفت: عمه جان نگرانیتان بیهوده است. با ورود فرزین و فرزاد دیگر جای هسچ تگرانی باقی نمیماند آنها مسلما در کنارتان خواهند ماند و به شما قوت قلب خواهند داد. عمه با نگاهی پرسشگر به او نگریست و گفت: اینطور فکر میکنی؟ نه تنها فکر میکنم بلکه مطمئن نیز هستم.
عمه چند بار به عنوان تشکر بر پشت دست برادر زاده اش نواخت و نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: باید مسافرین تاکنون رسیده باشند اما نمیدانم در اینجا میمانند یا نه؟ هدیه گفت:چرا نباید بمانند؟ اینجا به اندازه کافی زیبا و بزرگ است مسلما خوششان خواهد آمد. مگر تاکنون اینجا را ندیده اند؟ -چرا ولی نه آن طور که باید و شاید راستش تا کنون تهران را هم به خوبی ندیده اند. شوهرم آن ها را با وطن خودشان بیگانه ساخته است. اگر آن ها در اینجا احساس غربت کنند مقصر نیستند چطور میتوانند مکانی را دوست
بدارند در حالی که با آن بیگانهاند. عاطفه گفت: اما این خاک دامن گیر ایست و هر کسی که واردش شود به سختی از آن دل بر می کند آنها به اینجا عادت میکنند هر چه باشد خون ایرانی در رگ هایشان جاریست. عمه بیمقدمه رو به عاطفه کردو گفت: عاطفه! میدانی؟ برادرم حاضر نیست من را در مشکلاتم یاری دهد! عاطفه که غافلگیر شده بود کمی مکث کرد و گفت: برادرت مرد با درایت و باهوشی است مسلما کاری نخواهد کرد که به شما و خودش لطمه ای وارد گردد اگر از کمک به شما امتناع میورزد شاید به این دلیل است که …