دانلود رمان در جستجوی کریستال اثر جاس استرلینگ
دانلود رمان در جستجوی کریستال اثر جاس استرلینگ جلد سوم از مجموعه شش جلدی بندیکت ها با فرمت pdf ویرایش جدید و لینک مستقیم
در این لحظه و این داستان می خوانید که کریستال بروک بدترین سیونت در خانوادهاش بود چرا که میدانست قدرتش ناقص است و با معدل پایینی از مدرسه فارغ التحصیل شده بود، او زیر سایه خواهرش دایموند زندگی میکرد، در سفری به دنور طی حادثه ای با یکی از پسران بندیکت برخورد میکنند که از قضا روح ربای دایموند از آب درمی آید و بدین ترتیب نامزدی این دو برنامه ریزی میشود اما او اصلا تحت تاثیر عشق نیست، در این بین، زاویر برادر دیگر نمیتواند از کریستال دل بکند، دختر به ونیز برمیگردد تا به همراه خانوادهاش مراسم عروسی خواهرش را برنامه ریزی کنند که کریستال به ناگاه متوجه رازی درباره خودش میشود که او را دستپاچه میکند، چرا که او ناخواسته عاشق زاویر پسر درمانگر خانواده بندیکت شده است …
خلاصه رمان در جستجوی کریستال
شبی که زندگی من تغییر کرد با خوردن یک دسر واقعا عالی شروع شد: کیک پنیری تمشک با سس شکالت تلخ … من و خواهرم تازه از ایتالیا وارد آمریکا شده بودیم و هر دو با عوارض اختالف ساعت بدن ناجوری مبارزه میکردیم، از آن مدل هایی که باید پلک هایت را با چوب کبریت باز نگه داری و سرت آنقدر سنگین شده که ممکن است هر لحظه از روی شانه ات بیفتد.
تجربه به ما میگفت باید سعی کنیم تا زمان معقولی بیدار بمانیم وگرنه ساعت بدنمان هیچوقت سازگار نخواهد شد. که یعنی به جای اینکه آنطور که ترجیح میدادم روی بالش هایمان بیفتیم برای شام بیرون رفته بودیم و اگر قرار بود خواب را
فدای هدفمان بکنیم، پس لیاقت یک جایزهی شیرین عالی را داشتیم … ناامید نشده بودم … دایموند بخش آخر شام با غذایش بازی میکرد و چون اشتها نداشت قاشقهای کوچکی برمیداشت.
من غذای خودم را تمام کرده بودم … دایموند پرسید: »به این فکر کردی وقتی من فردا توی کنفرانسم میخوای چی کار کنی؟ میتونی آخر سالن بشینی ولی شک دارم چگونگی تعامل با متخلفان سیونت جذابترین تجربه ی زندگیت از آب در بیاد … مرا خیلی خوب میشناخت … چندان علاقه ای به گوش کردن به حرف های یک مشت آدم موهبت دار با ادراک فوق عادی که به ما بگویند چقدر در حل کردن مشکلات جهان استاد هستند نداشتم
حتی فکر کردن به آن هم باعث میشد نتوانم جلوی خمیازه ام را بگیرم در نتیجه نشستن در سخنرانی ها در مورد چیزهایی که واقعا در موردشان چیز زیادی نمیدانستم احتمالا منجر به کما میشد …