رمان خواهر خوانده

رمان خواهر خوانده 1
عنوانرمان خواهر خوانده
نویسندهصدیقه سادات محمدی (نگار)
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه883
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رایگان رمان خواهر خوانده اثر صدیقه سادات محمدی (نگار)

رمان خواهر خوانده 3

دانلود رمان خواهر خوانده اثر صدیقه سادات محمدی (نگار) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

تنها بودم و آواره، نشستی بر قلبم چه شاهانه، به عشقت اوج گرفتم، پر زدم از آن ویرانه، شدم شیدای چشمانت، با خود شدم بیگانه، جز تو مرا راهی نیست، بمان کنار این دیوانه…

خلاصه رمان خواهر خوانده

وارد خانه شد، چیزی مثل سوهان روحش را می خراشید. با هر نگاه به گوشه و کنار خانه خاطراتش زنده میشد. چه خیال خامی بود داماد خانواده ی دادفر شدن. به خیالش اگر تلاش می کرد، دکتر میشد و ثروتمند، گذشته اش از یادها می رفت. هم شأن و هم تراز خانواده ی دادفر میشد اما نه، گذشته چون سایه دنبالش بود و از او جدا نمیشد. کاسه ی چشمانش از اشک پر شد و با نفرتی بیش از پیش نسبت به مادرش، کارتن خالی را کف اتاق انداخت و با حرص کتاب ها را از قفسه برداشت و داخل کارتن می گذاشت. زمان زیادی لازم نبود برای جمع کردن دو قفسه ی کتاب و یک چمدان لباس. به ساعت نگاه انداخت،

چرا زمان اینقدر کند می گذرد؟! چرا ساعت سه نمی شود تا برود، برود و خلاص شود از این جهنم. باز صدای زنگ، باز کوبش قلبش، باز ترس از دیدن دوباره ی هستی. در را باز کرد، هستی… چشم های سیاهش، لبخند زیبایش، فشرده شدن قلب و حبس شدن نفسش. -سلام، خوبی حسام؟ ماشینت رو تو حیاط دیدم تعجب کردم. چرا مطب نرفتی؟ با زبان کمی لب زیرینش را تر کرد و جواب داد: امروز تعطیل کردم، یه خونه اجاره کردم امشب میرم. از فردا میرم مطب. نگاه هستی غمگین شد و آهسته لب زد: -امشب؟ میری؟! نگاه از هستی می گرفت، نباید نم چشم هایش را می دید! لب می فشرد و لرزش

صدایش را پنهان می کرد. -آره، زودتر برم بهتره… مطب رو نمیشه زیاد تعطیل گذاشت. هستی تکیه اش را به چهارچوب در زد و گفت: بهت عادت کرده بودیم، کاش نمی رفتی! عادت..!. فقط یک عادت! در برابر این همه دلبستگی و عشق… چه بیرحمانه بود. تلخندی زد و جواب داد: -آدمیزاد به هر شرایطی عادت میکنه، به بودنم عادت کردین؛ به نبودنمم عادت می کنید. ساعت نزدیک سه بعدازظهر بود. کارتن ها را یک به یک از پله پایین برد؛ صندوق و صندلی عقب را پر از کارتن و وسایل کرد. شریفه خانوم میان چهارچوب در ایستاده و دستش را ستون تن کرده، به در تکیه زده بود. با نگاه ی غمبار، رفتن حسام را تماشا می کرد.

حسامی که برایش جای خالی همایون پرپر شده اش را پر کرده بود. هستی دست ها را در هم گره زده و با اخم ظریفی کنار مادر ایستاده بود. آخرین کارتن را هم داخل ماشین گذاشت و سمت شریفه برگشت. برف نرم نرم می بارید و گونه ها و بینی شریفه از سرما و بغضی که نگه داشته بود سرخ شده و چشمانش را حریری از اشک پوشانده بود. دستش را از در جدا کرد و صاف ایستاد. حسام خم شد تا دستش را ببوسد اما شریفه قدمی عقب برداشت. سر بالا گرفت و چشم در چشم هم دوختند. صدای شریفه میلرزید و لب باز کرد: به طبقه ی بالا و وسایلش دست نمیزنم. اونجا واسه تو میمونه تا ابد‌…

رمان خواهر خوانده
6.22 مگابایت
PDF
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان خواهر خوانده هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان خواهر خوانده

لطفا پس از مطالعه رمان خواهر خوانده نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک