دانلود رایگان رمان دربست تا عاشقی اثر marii72
دانلود رمان دربست تا عاشقی اثر marii72 به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون ویرایش شده با لینک مستقیم
فاطمه و صدرا دانش پژوه دیرینه شناسی هر دو بازیگوش و زبان دراز با این اختلاف که فاطمه یه دختر باحجاب و محجوبه و شیطون اما صدرا یه پسر مختار و با هر دختری گرم میگیره ، از طرفی دانشگاه عازم سفری فرهنگی و تحقیقی میشن که این دو تا از قطار جا میمونن و …
خلاصه رمان دربست تا عاشقی
درحالی که برای خودم آواز میخوندم و از خجالت اعتماد به نفسم درمیومدم از اتاق زدم بیرون!
من : ننم دختری داره که شاه نداره … صورتی داره که ماه نداره … به کس کسونش نمیده … به همه کسونش نمیده!
با دیدن بابا دستامو بالا بردم و بلند و پر انرژی گفتم : سلام بر پدر گرام … باب: علیکم سلام دختر خلم … با اخم گفتم : من خلم ؟ بابا : اوم … الان که فکر میکنم میبینم چل هم هستی!
با دلخوری و لب و لوچه آویزون گفتم : دو ساعته دارم به خودم اعتماد به نفس میدم بعد شما میای میزنی به حالم!
دماغمو کشید و گفت : د همین میگم خلی دیگه … من : چه خل باشم چه چل باشم دختر شمام!
گوشمو کشید و گفت : الان یعنی من خل و چلم ؟ همونطور که با گوشم کشیده میشدم بالا گفتم : ای ای!
من کی اینو گفتم آخه؟ ااایییی گوشمممممم … مامانننننن … تا مامان رو صدا کردم ولم کرد و گفت : خب دخترم دیگه چه خبر!
ای من فدای بابای زن ذلیلم که عین موش از فیل میترسه … موش از فیل میترسه یا فیل از موش.
اصل نیت وجدان عزیزم لپ تپلی بابا روب*و*سیدم که … مامان : باز تو از شوهر من آویزون شدی ؟ چی از جونش میخوای آخه ؟
از بابا جدا شدم و گفتم : ووویییی صاحابش اومد …