دانلود رایگان کتاب ویکتوریا اثر کنوت هامسون (مترجم: قاسم صنعوی)
دانلود رمان ویکتوریا اثر کنوت هامسون (مترجم: قاسم صنعوی) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
شخصیت های اصلی اثر دو تن (ویکتوریا و یوهانس) هستند. یوهانس شاعر و در حقیقت یکی از نسخه بدل های شخص هامسون است، خنیاگری است که بانوی خود ویکتوریا دختر صاحب قص را می ستاید. تضاد اجتنماعی که بین پسر آسیابان قصر و دختر ارباب وجود دارد از اجزا سنت رمانتیک به شمار می رود. ولی هامسوون به مووضع کاملا رفعت می بخشد و از سودا تصویری فراموش نشدنی می سازد …
خلاصه رمان ویکتوریا
خیابان سرد و گرفته مانند روبانی دراز، رو به بالا می رفت؛ بی پایان به نظر می رسید. به پسر بچه ای برخورد که گل‌های پژمرده ای می فروخت. پسرک را صدا زد گلی برداشت، یک سکه ی پنج کورونی به گل فروش خردسال داد، چیزی که برایش بی حاصل بود و راهش را دنبال کرد. دورتر، یک دسته بچه دید که در پیاده رو، نزدیک یک در کالسکه رو، بازی میکردند و پسربچه ی ده ساله ای نشسته بود و بازی دیگران را نظاره می کرد. چشم های آبی و پیری داشت، گونه هایش فرورفته و چانه اش چهارگوش بود. کلاهی پارچه ای به سر داشت. آستر یک کلاه بود. کودک کلاه
گیس داشت؛ نوعی بیماری این سر جوان را برای همیشه از مو محروم کرده بود. شاید روحش هم همان طور پژمرده بود… یوهانس تمام این ها را دید بی آن که از محله و راهی که آن زمان در آن بود کم ترین تصوری داشته باشد متوجه بارانی که شروع به باریدن می کرد نشد و چترش را که تمام روز همراهش بود باز نکرد. بالاخره وقتی به میدان رسید به سوی نیمکتی رفت و نشست. دیگر باران شدید شده بود. یوهانس بی اراده چترش را باز کرد دستخوش حالت خواب آلودگی غلبه ناپذیری شد، مغزش داغ شده بود. سرش را آهسته تکان داد چشم ها را بست و به
خواب رفت. سرو صدای رهگذران بیدارش کرد برخاست و خودش را پیش کشید. روشن بین تر شده بود تمام حوادثی را که روی داده بود به خاطر آورد؛ حتی پسرکی را که در ازای یک شاخه گل پنج کورون طلا از او دریافت داشته بود به خاطر آورد. شادی پسرک را که در میان پول‌های خردش این سکه عجیب را می‌یافت در نظر مجسم کرد. به لطف خدا! و بچه های دیگر را شاید باران مجبور کرده بود به زیر طاقی در کالسکه رو پناه ببرند و به دوز بازی و تیله بازیشان ادامه دهند. پیرمرد کوچک ده ساله غمگین آیا همچنان تماشاگر بازی آنها بود؟ کسی چه می‌داند از کجا معلوم که او …
