دانلود رمان زحل اثر نیلوفر قائمی فر
دانلود رمان زحل اثر نیلوفر قائمی فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون ویرایش شده با لینک مستقیم
زحل دختری دزد و ساقی است که کل شهر او را آق زحل میشناسند و بردیا یک پزشک سال آخر با اصل و نسبِ که بنابر اتفاقی این دو نفر در زندگی هم قرار میگیرند اما چگونه این دو نفر با دنیای متفاوت میتوانند، به درک متقابل برسند زیر یک سقف زندگی کنند …
خلاصه قسمتی از داستان رمان زحل
همین طور که دست به جیب به هدی نگاه میکردم صدایی از پشت سرم اومد. برگشتم، دیدم بردیاست روپوش سفیدش خونی شده بود، یه قسمت از موهاش بر اثر تحرک زیاد روی شقیقههاش ریخته بود پشت سرش مانی اومد مدل موهاشو بهم زده بود. به خاطر اینکه وارد محیط کار شده بودن موهاش مثل جنگل آمازون شده بود. تا دیدمش یه لبخند رو لبم اومد و سرمو انداختم پایین و تکون دادم. از جیبم سیگار در آورده ولی بردیا ازم گرفتس و گفت: این جا جای سیگار کشیدن نیست، اینجا بیمارستانه. در حالی
که سعی میکردم سیگارمو ازش بگیرم گفتم: تا حالا سه تا کشیدم حالا این یکی جاش نیست؟ بردیا: تا حالا هم خیلی اشتباه کردی. شکست خورده دست به کمر به هدی نگاه کرده و بی حوصله گفتم: اه، هدی دردسر ساز، ما رو هم علاف کرد. از اتاق رفتم بیرون و تو راهرو نشستم. یکی از زانوهامو تو بغل گرفتم و ارنجمو روش گذاشتم. چنگی تو موهام زدم این قدر ژل بهش زده بودم که انگشتام با زور بینشون رفت و روسیم از سرم سرخورد. مهم نبود برای همین بیخیال بودم یکی اومد کنارم نشست و روسریمم گذاشت رو
سرم فکر کردم یکی از همون پیرزن های فضوله که دخالت میکنه تو کار جوونا برای همین با حالت غیض به طرفش برگشتیم دیدم بردیاست در برابر هیکل ورزشکاری اون کوچیک بوده نگاه پر غیضم تبدیل شد به یه نگاهمتعجب، نگاهمو جمع کردم و به زمین چشم دوختم. -از دوست های کوروش هستید ؟ بدون این که برگردم ادا کردم: نچ! بردیا: پس از دوستای یاشا هستی؟ با لحن لاتی که همیشه رو زبونم بود گفتم: یاشا دیگه چه خريه؟ یکه خورده بود که صداش در نمیاومد. بعد چندی گفت: معتادی؟ با غیض در حالی که …
خوب بود