دانلود رایگان رمان کابوس رویایی (بازنویسی جدید) اثر فاطمه خاوریان
دانلود رمان کابوس رویایی اثر فاطمه خاوریان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نازیلا، دختری ساده، آرام و مهربان است که درگیر عشق یکطرفه ای با پسری از جنس غرور و بدبینی به نام سامیار می شود، با درونی انباشته از زخم و کینه، ناگزیر به اطاعت از شروط پدرش جهت ازدواج یکطرفه با او می شود، نازیلا به امید اینکه به عشقش رسیده است، متوجه قصد شوم عشق خود نیست، بودن و داشتن سامیار از رویا به یک کابوس وحشتناک تبدیل می شود و …
خلاصه رمان کابوس رویایی
درست یک ماه پیش جشن نامزدي پارمیدا و همسرش بهرام بود که دعوت شدیم، همراه نوشین به آن جشن رفتیم، سرگرم بگو بخند بودیم… سرگرم تماشاي مهمان هایی که هر کدام با لباس هاي مختلف مشغول پایکوبی بودند… اما وقتی در ورودي باز شد و مردي وارد سالن شد، نگاهم خیره ي مردي شد که بی نهایت اخم داشت
بی نهایت حضورش سرما داشت… و نگاهش… حسی نداشت… و درست بعد از سلام و حرف زدن با بهرام درست زمانی که مقابلم نشست و آن ژست خاص را گرفت نشد نگاه بگیرم ، نشد بی تفاوت باشم، نشد به حرف هاي خنده دار و بامزه ي نوشین گوش دهم، قد بلندي داشت، پوست صورتش گندمی بود، ابروهاي مشکی و نازکش مدام در هم گره خورده بود، پا روي پا انداخت بود ولیوان شربت را به سمت لبهایش برد،
نگاهش که به نگاهم افتاد مکث کرد… لیوان را از لبهایش دور کرد… چیزي در قلبم تکان خورد، نگاهم را سریع گرفتم و درست همان لحظه صداي موزیک بالاتر رفت و همه جا تاریک شد، نفس عمیق کشیدم، نوشین دستم را گرفت و همراه خودش برد بدون اینکه توجه اي به اعتراض هایم کند و یا حتی توجه کند عادت ندارم با این کفشهاي پاشنه بلند راه بیایم،
دستم را به زحمت از حصار دستش بیرون کشیدم و ایستادم که کلافه گفت: چیه؟ شالم را که کمی عقب رفته بود جلو کشیدم و گفتم: مرگ و چیه، تو نمی دونی من این جور جاها نمی رقصم خب چرا “؟ به اطراف اشاره کردم: من جلوي هیچ مرد نامحرمی نمی رقصم نوشین، میرم بشینم”. و بدون اینکه منتظر غرغر هایش شوم چرخیدم تا به سمت مبل بروم که محکم به یک چیز سخت و محکم برخورد کردم، درد بدي توي بینی ام پیچید
اما مهم نبود… نفس عمیق کشیدم و تمام آن بوي عطر را بلعیدم، نگاهم را لرزان بالا آوردم… درست همان چشم هاي مشکی و اخم هاي پر رنگ را دیدم، و قلبم تند تر کوبید، سریع چند قدم عقب رفتم،دستهایش را داخل جیب شلوار مشکی اش برد و منتظر نگاهم کرد، آرام لب زدم …
با سلام از نویسنده برای زحماتش تشکر می کنم و امیدوارم آثار بعدی پخته تر باشد و در نشان دادن احساس کاراکترها دقت بیشتری کنند من به عنوان یک زن از اینکه این دختر نازیلا همش بغض می کرد و گریه می کرد متعجب بودم و این چیزی است انسان ها رو در واقعیت از شخص دور می کند نه نشانه دلسوزی نه نشان دادن محبت است کلا ابراز احساسات اوراق امیز زیاد بود و از جنبه طبیعی خارج شده بود و همین باعث شد از خواندن دست بکشم و از شروع کردن پشیمان شوم با خواندن آثار دیگر نویسندگان می شود تجربیات مفیدی کسب کرد تا کار پخته تر و حرفه ای تر شود
رمان سایه ی نفرت رو که میخوندم به شدت قلم و داستان سرایی و شخصیت پردازی نویسنده به دلم نشست. تا مدت ها رمانش از ذهنم نمی رفت. اسم نویسنده روح خبیث بود.خیلی گشتم تا رمان دیگه ای ازش پیدا کنم اما نشد.
تا اینکه امشب خواهرم این رمان رو معرفی کرد بهم و فهمیدم از همون نویسندست.واقعا عالی بود . پرکشش و جذاب. خیلی ناراحت شدم دیدم نویسنده گفته میخواد نویسندگی رو کنار بزاره . واقعا حیف از این همه توانایی و استعداد!ای کاش به کارشون ادامه بدن.
به قلم نویسنده و داستانهایش علاقه دارم
رمان زیاد خوبی نیست ولی برا خوندن هم بدنیست