رمان شب پره ها
عنوان | رمان صوتی شب پره ها |
نویسنده | مرتضی مودب پور |
ژانر | رمان صوتی، اجتماعی، کلاسیک |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان شب پره ها اثر مرتضی مودب پور به صورت فایل صوتی (mp3) قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان از دل خانوادهی دو برادر، هم کار و شریک در کارخانه ایجاد میشود و پسران این دو برادر، شخصیت های اصلی داستان هستند، یکی از پسرها برای بازیگوشی و سرکار نرفتن خود را به بیحالی و کسلی میزند و با بهانه کردن سردرد، پدر را نگران وضعیت سلامتی خود میکند. نهایتا به اصرار پدر مجبور میشود زیر بار آزمایش و سی تی اسکن برود و از آنجایی که جواب آزمایش او با یک بیمار تومور مغزی اشتباه میشود، ماجراهای عجیبی برای او به وجود میآید، حالا پدر برای سلامتی او یک دستگاه لباس شویی و مقادیری پول را نذر یک آسایشگاه کرده، کاوه همراه با پسرعموی خود مسئول بردن این نذری به آسایشگاه میشود اما …
خلاصه رمان شب پره ها
صبح ساعت حدود ۷ از خواب بیدار شدم، شبش کاوه وقتی که برگشت و ژیلا رو رسونده بود بهم یه پیام داده بود. حدود ۸ صبح بود که با کاوه رفتیم کارخونه و طبق معمول به همت کاوه یه جوری وقت گذروندیم و نزدیک ساعت ۲ بود که رضا زنگ زد و با کاوه قرار گذاشت برای شام شب. نیم ساعت بعد برگشتیم خونه و چون تو کارخونه یه چیزی خورده بودیم جفتمون رفتیم خوابیدیم. ساعت ۶ که بیدار شدیم دوش گرفتیم، کاوه از راه پشت بوم اومد تو اتاقم و رفت روی مبل نشست و گفت: تعطیلی رو چیکار کنیم؟ یه سفری بریم، بریم تایلند، بریم پاریس. گفتم: نه اینا ویزاش خیلی طول میکشه
برای پاریس و تایلند هم که باید یه دو روزو استراحت کنیم و یه روز تو راه و، نه اصلا، کلا مناسب نیست. بعد گفتم: کاوه؟ گفت: چیه؟ گفتم: فهمیدی اینا چه برنامهای دارن؟ گفت: کیا؟ گفتم: مهتاب و ژیلا چه برنامه ای دارن؟ گفت: چه برنامه ای؟ گفتم: رضا میگفت یه برنامه بزرگ و مهمی دارن! گفت: نه بابا توام، چی خیال کردی؟ مثلا فکر کردی میرن بانک مرکزی رو بزنن؟ تهش میخوان ۴ نفر رو بپیچونن و ۴تا ماشین بدزدن دیگه، کار مهم اونا چی میشه؟ گفتم: واقعا شایدم بخوان بانک بزنن تو چه میدونی کاوه؟ گفت: نه بابا مثل اینکه فیلم زیاد میبینیا چه بانکی، اونا آخرش میخوان ۴تا ماشین بدزدن!
-حالا با این رضا چیکار کنیم شل گفت شام بریم بیرون؟ -نمیدونم والا وقت تلف کردنه بهراد، میدونی چرا؟ اون رضایی که تو دنبالش میگردی، خیلی وقته تموم شده، ازش گذشته، اون رضایی که قدیم میشناختی، تو فکر کردب این آدمی که ما دیروز رفتیم دفتر دستکش رو دیدیم ماهی چند صد میلیون داره از این راه بدست میاره، تو فکر میکنی اون، این راه رو ول میکنه و به راه راست هدایت میشه میاد تو کارخونه ما کارمند ما میشه و ما بهش چندرغاز میدیم که باهاش نتونه یه خونه اجاره کنه؟ سخت در اشتباهی فقط داری وقتتو تلف میکنی! خلاصه از پدر و مادرم خداحافظی کردیم …
- انتشار : 23/11/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403