دانلود رمان اوهام عاشقی اثر نیلوفر قائمی فر
دانلود رمان اوهام عاشقی اثر نیلوفر قائمی فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ساقی پس از گذشت هفت سال از زندگی مشترک و اجباری خود که با فریب برادرش رقم خورد، تصمیم به جدایی دارد، او که هیچ منبع در آمدی ندارد برای گذراندن زندگی مربی رقص میشود و برای مراسم عروسی، دعوت میشود! یک شب در یک مجلس …
خلاصه رمان اوهام عاشقی
بعد از دو روز بستری تو بیمارستان راهی خونه شدیم تا برسیم خونه ده بار گفت: این خونه کجاست؟ چرا داریم از کرهی زمین خارج میشیم؟ خونریزی نکنی؟ بریم توی حیاط بیمارستان چادر بزنیم؟ هر چی می گفت میخندید و من شاکی نگاش میکردم و میگفتم کسی نگفته دنبال من بیای و اونم سریع جواب میداد جنبه داشته باش! عطا در آسانسورو باز کرد خیلی از آسانسور نمیترسیدم اما ترس از ارتفاع داشتم و برای همین خیلی به سختی از آسانسور استفاده می کردم اما این بار مجبور بودم داخل رفتم و محکم میلهی
دیوارو نگه داشتم. تا از آسانسور خارج شدم دیدم صاحب خونه جلوی در ایستاده و قلبم هری ریخت. حس کردم من فقط همینو میخواستم تا انگیزه زنده بودنمو از دست بدم خیره و هاج و واج به صاحب خونه نگاه میکردم و سرم یخ کرده بود و تنم گر گرفته بود. عطا یه نگاه به من و یه نگاه به صاحب خونه کرد و صاحب خونه با لحن طلب کارانهای گفت: خانم مگه من اینجا بهزیستی زدم؟ قرار بود سه ماه اینجا رو کرایه کنی، قرارداد داریم اما الان شش ماهه اینم از وضعیت کرایه دادنته مگه من قراره بر شمارو
بکشم؟ خانم هما پرور خوب گوش بده من فردا با مامور میام حالا خود دانی. -آقا من تازه از بیمارستان اومدم. -خانم مگه من صندوق صدقات زدم؟ منم دیروز بیمارستان بودم. یه نگاه به عطا کردو گفت: برو و بیا هم پیدا کردی. عطا: شما یه لحظه صبر کنید. جا خورده به عطا نگاه کردم این لحن جدی رو از کجا آورد؟! با صدای خش دا و بمش و این لحن چه شوکی به شنونده میده به من نگاه کرد و گفت: میتونی بری؟ اون جاخوردگی رو میخواستم جمع کنم که یه حرف میزد و به تعجب و خیرگی من میافزود عجب آدمیه …