رمان بامداد با من

عنوانرمان بامداد با من
نویسندهمحمدپارسا حسن زاده (نویسنده انجمن رمان بوک)
ژانرسورئال
تعداد صفحه27
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان بامداد با من اثر محمدپارسا حسن زاده (نویسنده انجمن رمان بوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

بامداد؛ آب می‌گذرد از باغ، باغ آرام خوابیده در سایه، سایه‌ سایه‌ی‌ درختان مردان و زنان، کودکان نگاه می‌کنیم …

خلاصه اشعار بامداد با من

ديشب من هم با باران باریدم روی صندلی حیاط و پهن شدم مثل یک قطره؛ شکمم قوس برداشت مثل یک قطره شفاف شفاف بعد آسمان به من نگاه کرد. بعد من به او و آنقدر به هم خیره شدیم که یکی دیگری را خورد. دقایقی پیش ابرهای سفید رفتند از روستا پشت کدام پنجره می‌روی؟ همه‌ی پنجره ها را دود گرفته است. می‌خواهی فرار کنی؟ فرار کن از خانه می‌روی از کوچه، از خیابان شهر کجا می‌روی وقتی همه جا باد می‌وزد؟ باز هم حواست نبود خوابت برد چه

حواس پرتی مرگباری به آسمان فکر کن، به ماه که در پرده‌ی آسمان چنین خودنمایی می‌کند و ستارگان که در رکاب آن شوالیه های تاریکی اند. همین قدر ساده همین قدر روان و چه شلوغ بود روی پل؛ جمعیت جمعیت من را هل داد. افتادم درون آب زاینده رود، زاینده رود اشتباه شد من افتادم، به زاینده رود به درونم همین و بس. رنجیده ام؛ نه از ساقه های نازک، از ساقه های کلفت جامعه اینجا پر است پر است از من از من هایی که آمده اند. صف کشیده اند تا بفروشند تنهایی

خود را. به او، او کیست؟ او همانی است که در سایه‌ی آن سرو بلند شعری از بر می‌خواند. و پر است از پرسش بعدش که سرش را چرخاند تازه فهمیدیم او هم با ماست، یک من و کم کم پیدایشان شد. و یک من دیگر، و یک من دیگر و الآن چند سالی است که به دنبال او می‌گردیم. به چه چیز تن می‌دهی؟ به شب؟ به تاریکی که بر سرت هوار می‌شود؟ به آسمانی که ستاره هایش را تاریکی ها خورده اند؟ چقدر باید منتظر ماند تا کسی کبریت بزند به آسمان شب؟ پرده، آتش، آسمان …

رمان بامداد با من
0.47 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان بامداد با من
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها