رمان به دنبال اسکای جاس استرلینگ
عنوان | رمان به دنبال اسکای |
نویسنده | جاس استرلینگ |
ژانر | عاشقانه , تخیلی , درام |
ملیت | خارجی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان به دنبال اسکای اثر جاس استرلینگ جلد اول از مجموعه شش جلدی بندیکت ها با فرمت pdf ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان این رمان خارجی و عاشقانه نفس گیر راجب اسكای، دختری انگلیسی است که بعد از ورود به مدرسه جدیدش با پسر دردسرسازی به نام ‘زد’ ملاقات و نمیتواند فكر او را از سرش بیرون كند، ‘زد’ در افكارش با او حرف میزند، ذهن او را میخواند، او پسری است كه اسكای میتواند او را تا آخر عمر دوست داشته باشد اما سایههای سیاهی در گذشته اسكای وجود داشته و ماجرای شیطانی جدید آینده او را تهدید میكند، او باید با تاریكی رو در رو شود، حتی اگر به این معنی است كه قلب خود را از دست بدهد، آیا اسكای قدرت دارد تواناییهای خود را بپذیرد و آنقدر شجاع باشد كه با سرنوشت خود مبارزه كند یا نیروهای شیطانی گذشته او مانع از این میشوند كه به قدرت حقیقیاش دست یابد …
خلاصه رمان به دنبال اسکای
ماشین دور شد و دختر کوچک را در کنار خیابان رها کرد. دخترك که با بلوز نخی نازك و شلوارك از سرما میلرزید نشست و بازوهایش را دور زانوهایش حلقه کرد؛ موهاي بور روشنش، مثل یک قاصدك رنگ پریده، در باد آشفته شده بود. آنها گفته بودند: «ساکت بمون عجیب الخلقه، وگرنه بر میگردیم و میبریمت.» نمیخواست آنها دنبال او برگردند. با وجود اینکه حتی نمیتوانست اسمش یا جایی را که در آن زندگی میکرد به یاد آورد، از این مسأله مطمئن بود.
خانوادهاي در راه رفتن به سمت ماشینشان از کنار او عبور کردند؛ مادر روسري به سر داشت و بچهاي را بغل کرده بود و پدر دست یک کودك نوپا را گرفته بود. دخترك به چمنهاي پژمرده نگاهی کرد و گلهاي مرواریدي را شمرد. با خودش فکر کرد در آغوش گرفته شدن چه احساسی دارد؟ آنقدر از زمانی که کسی او را بغل کرده بود گذشته بود که نگاه کردن به چنین صحنهاي برایش سخت بود.
میتوانست پرتوي طلایی رنگی را که دور خانواده میتابید ببیند؛ رنگ عشق. به آن رنگ اعتماد نداشت؛ در نهایت به رنج منتهی میشد. زن متوجه او شد. دخترك زانوهایش را محکمتر بغل کرد و سعی کرد خودش را کوچک کند تا کسی متوجه او نشود. ولی فایده اي نداشت. زن چیزي به شوهرش گفت، بچه را به او داد و به او نزدیک شد و کنار او چمباتمه زد. «گم شدي عزیزم؟» ساکت بمون وگرنه بر میگردیم و میبریمت. دخترك سرش را تکان داد …
- انتشار : 12/12/1398
- به روز رسانی : 20/09/1403
خوب بود، ولی به اندازه ی کافی هیجان نداشت.تقریبا داستان خیلی آروم پیش میرفت.در کل خوب بود.
خیلی عالی بود
نفس گیر،جذاب،قلم قوی،داستان بی نظیر.در کل میتونم به جرعت بگم عاااااالی بود.ممنون.