دانلود رمان ناجی مرداب اثر لادن دماوندی
دانلود رمان ناجی مرداب اثر لادن دماوندی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ناجی مرداب داستان دریاست. دختری از جنس نیلوفر در اسارت یک مرداب بی رحم. برای رهایی ماهی میشود… فرار میکند و به آغوش دریا میرسد. درست لحظه ای که از عشق و آرامش سرشار است؛ دریاهم طوفان میگیرد… پسش میزند …
خلاصه رمان ناجی مرداب
هوا كاملا تاريك شده بود و کوچه روشنايي خيلي کمي داشت با این که از قبل به او متذکر شده بودم که هنگام پیچیدن در کوچه ها توقف کوتاهي داشته باشد اما مثل حرفهاي ديگرم که از يک گوش میگرفت و از گوش دیگر درمیکرد با سرعت داخل کوچه پیچید. با دیدن آدمي که از آنجا رد میشد بلند فریاد زدم: مواااظب باش!!! صداي جيغ سارا و پیاده در سرم پیچید: دماوندي. صداي جيغ سارا و عابر پیاده در سرم پيچيد. بي توجه به گوش هایم که از صداي وحشتناك ترمز و جیغ سارا تیر میکشید شتابان از ماشین بیرون پریدم.
از ترس، محکم سر جایش ایستاده بود و دستانش را از صورتش برنمیداشت. -خانوم حالتون خوبه؟ يك دفعه به خودش آمد و دستش را کنار کشید. با دیدنش با تعجب گفتم؛ -خانوم صبوري شمایید که ببخشید اول نشناختم. چشمانش از ترس به سرخي ميزد. درست مثل من که از سر درد شدید چشمانم کاسهي خون بود. جوابی نداد نگران جلوتر رفتم و دوباره صدایش زدم. -خانوم صبوري؟ ترسیده کمي عقب رفت و به خودش آمد. -ب… ببخشید… حواسم نبود. نگاهي به سارا که هنوز در ماشین چپیده بود و بیرون نميآمد کردم.
-بفرمایید سوار ماشین بشید این چند قدم رو با ما بیایید… فک کنم از ترس فشارتون افتاده. ارام زیر لب زمزمه کردم. -من میدونم با این سارا. اشاره اي به سارا کردم تا از ماشین پیاده شود. -نه تقصیر سارا نیست. با تعجب نگاهش کردم. یا من بلند حرفم را ادا کرده بودم یا او گوش هایش زيادي خوب ميشنيد.-بله تقصیر ماشین بود شما رو ندید! با شنیدن جوابم چشمانش گشاد شد و با تعجب نگاهم کرد. لبخندي زدم و گفتم؛ -منظوري نداشتم. سارا هنوز جرات بیرون آمدن از ماشین را نداشت. به سمت در راننده حرکت کردم خواستم …