رمان از حالا تا ابد
عنوان | رمان از حالا تا ابد |
نویسنده | شهلا خودی زاده |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 799 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان از حالا تا ابد اثر شهلا خودی زاده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دو انسان با دو روحیهی متفاوت، بخاطر یک سانحهی هوایی، که آن ها تنها بازماندگانش هستند، مجبور هستند تا رهایی از مخمصه و نجات کنار هم باشند، امیر سام شیطون که دامپزشک است و فرح دختری کم حرف و خجالتی، تا خارج شدن از جنگل و عبور از رودخانه ای مواج و رسیدن به جایی امن باید کنار هم باشند …
خلاصه رمان از حالا تا ابد
با حس اولین اشعه های خورشید پلک از هم باز کردم و نگاهم روی لاشه سوخته هواپیما نشست. تقریباً چیزی از اجزای داخلی اش باقی نمانده بود به سختی از جا بلند شدم… حالا که نور خورشید هر لحظه بیشتر و بیشتر همه جا را روشن میکرد حس ترس شب گذشته از من دور شده بود… خداراشکر آتش کم کم خاموش شده بود و حالا باید همه جا را میگشتم تا هر چه به دردم میخورد را برمیداشتم… من زنده بودم و باید برای این بقا تمام تلاش خود را میکردم… به سمت انتهای هواپیما رفتم. هواپیمایی با آن عظمت
آن چنان درب و داغان شده بود که شاید ساعت ها قبل در مخیله ات هم نمیگنجید که به همین راحتی نابود شود… وارد کابین انتهایی شد… با دیدن کابینی که انبار هواپیما بود و درست در کنار دستشوییه تعبیه شده بود لبخند بر لبانم نشست… به سرعت در را باز کردم و با دیدن پتوهای مسافرتی و کلی اجناس دیگر جیغی از سر ذوق کشیدم… خدایا مگر میشد ندید این همه لطفی را که به من ارزانی داشتی… داشتم داخل انبار را میگشتم که با حس چیزی در پشت سرم نفس در سینه ام بند آمد… عرقی سرد پشت کمرم نشست و
آرام به عقب برگشتم… اما با دیدن موجودی که پشت سرم ایستاده بود جیغی از سر ترس کشیده و از حال رفتم. با حس خنکای قطرات آب که روی صورتم می نشست پلک باز کردم اما با دیدن چهره مقابلمه هینی از ترس کشیدم و نفسم بند رفت. مرد مقابلم بلافاصله از من فاصله گرفت و گفت: نترس منم. صدایش آشنا بود اما قیافه اش نه!! نفسم از ترس بالا نمیآمد… چشمان درشتش را به من دوخت و همانطور که سعی میکرد موهای آشفتهاش را کنار بزند گفت: چرا اون جوری نگاه میکنی، منم امیرسام.. ای بابا دختره انگار جن دیده …
- انتشار : 03/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
زیبا ومتفاوت بود دست نویسنده اش درست قلمش مانا