رمان یک مرد
عنوان | رمان یک مرد |
نویسنده | اوریانا فالاچی (ترجمه: یغما گلرویی) |
ژانر | داستانی، زندگینامه |
تعداد صفحه | 422 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان یک مرد اثر اوریانا فالاچی (ترجمه: یغما گلرویی) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یک مرد شرح حال و یک شبه زندگینامه درباره الکساندروس پاناگولیس است. اوریانا فالاچی با پاناگولیس رابطه ای به شدت عاشقانه داشت. داستان یک مرد با تلاش دانشجوی جوان مهندسی، الکساندروس پاناگولیس، برای کشتن جورجیوس پاپادوپولوس، دیکتاتور یونان آغاز می شود. علی رغم اقدامات احتیاطی متعدد، حمله به شکست منجر می شود و الکساندروس دستگیر شده، شکنجه می شود و سپس به اعدام محکوم می شود. در ماه های بعد، این حکم چندین بار به تعویق افتاد و سرانجام هرگز اجرا نشد..
خلاصه رمان یک مرد
کشف نبودنِ خُدا کلمهی سرنوشت کشت اما بیخیالِ سرنوشت شدن یه جور شجاعته! گفتن این که ما سرنوشت خودمون میسازیم دیوونه گیه ولی اگه سرنوشت قبول نداشته باشی، زنده گی بدل میشه به یه عالمه فرصت که از دست دادیشون اون وقت تو حسرت چیزایی که نداشتی میتونستی داشته باشی زمونِ حال ضایع میکنی! همیشه با تأسف آزم میپرسیدی: چرا زودتر هم دیگه رو ندیدیم؟ وقتی بمب میساختم تو کجا بودی؟ وقتی شکنجه میشدم وقتی محاکمه شدم وقتی حکم اعدامم دادن تو اون سیاه چال زندونیم کردن تو کجا بودی؟ منم با حسرت بهت میگفتم: تو
سایگون، هانوی، پنومین، سائولوپلو، مکزیک، ریودوژانیرو، هنگ کنگ، لاپاز، کوکابامبا، عمان، داکار، کلکته کلمبو، نیویورک … وقتی اسم این شهرای دور افتاده را برات ردیف میکردم به نظرم می اومد دارم صحنه به صحنهی یه خیانت تعریف میکنم هیچ وقت بهت نگفتم من همونجا بودم که سرنوشت میخواست نگفتم سرنوشت تعیین کرده بود که ما همدیگه را تو اون روز اون ساعت ببینیم! تا قبل از اون روز راه ما دوتا اونقدر دور بود که هیچکس نمیتونست به هم نزدیکمون کنه! فقط تو یه جا به هم نزدیک شده بودیم اون موقعی که تو بعد از فرار از خدمت به رم اومده بودی
بعداً با ورق زدن تقویم فهمیدیم که اون موقع هم من تورم نبودم ولی تو سرنوشت هیچ چیزی تصادفی نیست! اگه اون روز همدیگه را میدیدیم، بسمت هم کشیده نمیشدیم اما بعداً این اتفاق افتاد، چون من تو اون مدت چندبار تو ُتو سایگون، هانوی، پنومین، سائولوپلو، مکزیک ریودوژانیرو، هنگ کنگ، لاپاز، کوکابامبا، عمان، داکار، کلکته کلمبو و نیویورک دیده بودم چرخ سرنوشت می چرخید من به طرف تو می آورد تموم اون چیزایی که دیده بودم باید اتفاق می افتادن تا من معنی عشق بزرگمون بهتر بفهمم! تو اون سالا صدتا صورت صدتا اسم داشتی تو ویتنام اسمت هویت …
- انتشار : 22/04/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403