رمان دختری که رهایش کردی
رمان دختری که رهایش کردی رمان دختری که رهایش کردی

رمان دختری که رهایش کردی

دانلود با لینک مستقیم 0 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان دختری که رهایش کردی
نویسنده
جوجو مویز
ژانر
عاشقانه
ملیت
خارجی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
454 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان دختری که رهایش کردی' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان دختری که رهایش کردی اثر جوجو مویز با فرمت pdf نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان این کتاب درباره دو زن با برخی ویژگی‌‌های مشابه است که یکی از آن‌ها به نام «سوفی» در زمان اشغال فرانسه توسط نازی‌ها مجبور است تا از خانواده‌‌اش در نبود شوهرش در مقابل نازی‌ها محافظت کند. زن دیگر داستان «لیو» نام دارد که در لندن زندگی می‌کند. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلوی نقاشی هدیه می‌دهد که نمایی از یک زن است و مربوط به یک قرن قبل می‌باشد که در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است. این تابلوی نقاشی نقطه عطف داستان کتاب است که زندگی سوفی و لیو را به هم گره می‌زند ...

خلاصه رمان دختری که رهایش کردی

ساعتِ پدر بزرگ رنه گرینر شروع کرد به زنگ زدن این یعنی به مصیبت داره شروع میشه ماه ها بود که اون ساعت همراه قوری نقره اش چهار سکه‌ی طلا و ساعتی که پدربزرگش روی جلیقه ش میانداخت زیر جالیز سبزیجاتی که نزدیک خونه‌ش بود دفن شده بود تا از دست غارتگرای آلمانی در امان بمونن واقعاً هم نقشه‌ خوبی بود و گرفت. اونا همه‌ی شهر رو غارت کرده بودن بجز چیزایی که دفن شده بودن و اونا به فکرشون نمی‌رسید که زیر زمین رو هم بگردن، همه چیز خوب بود تا زمانی که یه روز صبح اوایل نوامبر مادام پویلن با عجله وارد

بار شد و بازی دومینوی موسیو گرینر رو قطع کرد که خبر بده از باغچه‌ی کنار خونه‌ش هر یه ربع صدای آلارم ساعت از زیر زمین، جایی که هویج کاشته بود، شنیده میشه. -خودم با همین گوش هام شنیدم. خیلی آروم داشت توضیح می‌داد. -و وقتی من می‌تونم بشنوم، مطمئن باشید که اون آلمانی های لعنتی هم می‌تونن بشنون. -تو مطمئنی صدای آلارم ساعت رو شنیدی؟ و بهش گفتم: از آخرین باری که اون ساعت کوک شده، خیلی می‌گذره. موسیو لفارژ هم وارد بحث شد شاید صدای مادام گرینر باشه که از تو قبر می‌آد. من که زنم رو

اونجا تو باغچه‌ سبزیجاتم دفن نکردم. رنه زیر لب غرغر می‌ کرد. خم شدم تا زیر سیگاری‌ها رو خالی کنم خیلی آهسته نظرم رو گفتم. امشب باید یه گودال عمیق تر بکنی رنه و ساعت رو تو یه گونی بپیچی امشب باید اینجا امن باشه. غذای اضافی برای شام شون آوردن وقتی بیشترشون این جا در حال شام خوردن باشن یعنی فقط تعداد کمی سر پستشون هستن. یه ماه بود که آلمانی‌ها برای صرف شام به هتل ما می‌ اومدن، و به طور ناخودآگاه به ترس و لرز و احتیاط خاصی به منطقه ای که ما توش بودیم، وارد شده بود. از ساعت ده صبح ...

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پریسا
پریسا
2 سال قبل

رمان خیلی خوبه ،کاملا قابل درکه مثل یه فیلم ….

دیوان حافظ