رمان دوران بی مهری
عنوان | رمان دوران بی مهری |
نویسنده | دریا دلنواز |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1799 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دوران بی مهری اثر دریا دلنواز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسی خود دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیرد دوران هیچوقت به او فرصت جبران نمیدهد و تمام تلاش های مهری به در بسته میخورد …
خلاصه رمان دوران بی مهری
“مهرآوه” دست هامو روی میز گذاشتم و چشم هامو بستم. وقتی مشکلی در خط تولید پیش میاومد اول از همه خودمو مقصر میدونستم دستی به مقنعهام کشیدم و از اتاق بیرون اومدم پشت در اتاق بزرگمهر رسیدم در زدم با شنیدن صداش وارد اتاق شدم. -با من کاری داشتین؟ سرشو از گوشه وایوی مشکیش بالا آورد و با ابروهای بالارفته براندازم کرد. بوی تلخ ادکلنش فضای اتاق و پر کرده بود. در لپ تاپش رو بست و دست هاشو به سینه زد. منو صدا زده بود که فقط سر تا پامو نگاه کنه؟ با ابروی بالا رفته درست شبیه خودش نگاهش کردم، بالاخره صداش دراومد: خانوم مهندس مثل اینکه برای
دیدن انبارهای ورودی نیاز به مجوز شما دارم. سرش رو تکون داد و از اون پوزخند مسخره زد: دست هامو چلیپای سینه کردم: یه نامه مینویسم براتون میارم. به طرف پنجره رفت و نیم رخش رو به من داد: میتونم بپرسم سمت اصلی شما چیه؟ انباردار که نیستین؟ برگشت سمتم و یه گام به جلو برداشت… صداشو پایین آورد: آچار فرانسه اید؟ تنم لرزید از نحوهی صحبت کردنش توی این کارخونه به غیر از نیکمرام که هراز گاهی پاپیم میشدو باهام بحث میکرد کسی منو اینطور خطاب نمیکرد کاملا مشخص بود از همون روز اول کینه امو به دل گرفته. سرمو کج کردم و خیره نگاهش کردم.
راه افتاد و صاف جلوم ایستاد. سینه به سینه قدش بلند بود. ولی منم کوتاه نبودم.. سرمو کمی بالا گرفتم: منظورتون از این حرفا چیه؟ دستی به ته ریش صورتش کشید: شما به من دروغ گفتین بعد از مدیرعامل تنها کسی که کارهای من بهش مربوطه خود شمایید نه نیکمرام، ناصح، و بقیه… برای ورود به هر بخشی اجازه شما رو لازم دارم توقع ندارید که من برای هر جایی که میخوام برم از شما نامه بگیرم؟ لبخند پیروز مندانه ای زدم و دست هامو بغل کردم: چیزی ازتون کم میشه جناب دکتر؟ صدای نفس های پرحرصش رو شنیدم، معطل نکردم و بدون مکث ادامه دادم: حضور شما توی این کارخونه …
- انتشار : 24/10/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403
سلام رمان نصفه ست پایانش نیست
سلام رمان زیبایی بود ولی چرا آخرش اینطوری بود؟؟ تموم نشد که، انگار ادامه اش حذف شده باشه …