رمان ایست قلبی
عنوان | رمان ایست قلبی |
نویسنده | مقصوده بخشنده |
ژانر | عاشقانه، معمایی |
تعداد صفحه | 1007 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان ایست قلبی اثر مقصوده بخشنده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
امیر در شب ازدواج خود با آرام، ناپدید میشود. در پی ناپدید شدنش، اتفاقاتی روی میدهد که آرام اسراری دربارهی امیر متوجه میشود و این فهمیدن باعث شعلهور شدن دوباره عشق قدیمی آرام میشود …
خلاصه رمان ایست قلبی
ضربهای به در خورد و پویا در را باز کرد. پویا: الهه یک ساعته رفتی آرام رو… با دیدن آرام در آغوش الهه و صدای هق هقش که کل اتاق را پر کرده بود، انگار کسی قلبش را مچاله کرد. وارد اتاق شد و کنار الهه روی تخت نشست. پویا: چی شده باز؟ چرا داره گریه میکنه؟ کسی حرفی زده؟ الهه با صدای بغض دار گفت: حالش خوب نیست هرچی باهاش حرف میزنم بدترم میشه بمیرم واست، حیف تو به خدا! نکن با خودت این جوری. پویا: آرام، آرام خانوم؟ بهم گوش میکنی؟ الهه تو برو بگو آرام لباس عوض میکنه، الان میاد! راستی عمه شهلا هم با من و علی اومد. الهه: مامان و بابا چی؟ پویا: اونام تازه رسیدن. الهه: پس زود بیاین… آرام با چشمان
اشکی به پویا نگاه میکرد. پویا: چته تو؟ من مردم آیا؟ آرام: گمشو تو هم. خدانکنه. نگرانی آرام لبخندی به لبش آورد. پویا: بدتر از این خبر هم ممکنه بهت برسه پس خود تو جمع و جور کن و منتظر اتفاقات بدتر باش. نمیخوام تو دلت رو خالی کنم؛ اما هنوز هیچی مشخص نیست. راستی به دوستمم زنگ زدم. آرام: قبول کرد؟ پویا: آره، پروندش رو اون بررسی میکنه؛ اما نمیدونم الان وقتشه بگم یا نه! پویا نمیدانست باید این حرف را در این موقعیت به آرام بگوید یا نه. آرام با استرس به پویا زل زد و گفت: چیزی فهمیدی؟ خبری شده؟ پویا: تو میدونستی که امیر… آرام: امیر چی؟ پویا: قبلا ازدواج کرده؟ آرام چشمانش از شوک و تعجب
درشت شد. آرام: چی؟ چطور ما نفهمیدیم؟ چجوری پنهان کرد؟ پویا: چند ماهی عقد کردن و به دلیل نامشخص جدا شدن! آرام: مگه میشه نامشخص؟ پویا: آره با پول میشه همه رو خرید. آرام: پس دوستت چجوری فهمید؟ پویا: هم ازدواجش و هم طلاقش ثبت شده. تونسته کاری کنه ازدواجش واسه تو و خانوادت رو نشه حتی شناسنامه هم المثنی نیست! آرام شوکه بود، انگار تازه فهمیده بود با چه کسی میخواست ازدواج کند. پویا: آرام چرا یه دفعه و بیتحقیق، بدونه اینکه به من بگی نامزد کردی؟ آرام از سوال پویا جا خورد. نمیدانست اسمش را چه بگذارد. آرام: خوب… خوب پدر امیر دوست پدرم بود؛ اما چندسالی ازشون خبری نبود …
- انتشار : 03/09/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403