رمان اِروس
عنوان | رمان اِروس |
نویسنده | Yalda.sh |
ژانر | عاشقانه، تراژدی |
تعداد صفحه | 35 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان اِروس اثر Yalda.sh (نویسنده انجمن رمان بوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یک عاشق دل خسته، عاشقی که چشم به راه معشوقهی به ظاهر بیوفای خود به رفتن خورشید خیره شده، عاشقی که از عشقش تنها دلی شکسته و خورشیدی که روز به مردنش چشم دوخته… مانده در کنج اتاقی تاریک که هر آن لحظه از نزدیک شدن دیوارها را احساس میکند، نزدیکی دیوارها برای خفه کردنش از دوری یار، نمیدانند که خودش ز این دوری و نبودنش… آمد و نبود خبری از لشکر سیه گیسوانش، آمد و نبود خبری از چشمان مشتاق و …
خلاصه رمان اِروس
کار هر روزش خیره شدن به غروب خورشید بود. غروبی که بغض را به گلویش میانداخت؛ ولی دلیل محکمی برای تماشا نکردنش نبود. غروب آفتاب او را یاد روباه نارنجی رنگ یک انیمه ژاپنی میانداخت که دلبرش عاشقش بود دلبری که همچون خورشید رفت و سهم ملیسا از خوشبختی فاصلهی کوتاه میان آمدن تا رفتنش بود. پس از آن که از رفتن خورشید مطمئن و استقبال خودش قانع شد، به سمت اتاقش رفت و خودش را روی تخت فلزی اش انداخت و به سقف سفید رنگ آسایشگاه خيره شد. دلش برای نوشتن لک زده بود ولی کسی را برای درک کردن خود نداشت،
تنها مورچه ها در کش میکردند… با صدای باز شدن درب اتاق نگاهش را از سقف به سمت درب سوق داد که با دیدن دکترش، روی تخت نشست و پاهایش را به آغوش گرفت و به دیوار مقابلش خیره شد. آرام روی تخت نشست و به دیدگان سرد تاریک دخترک خیره شد و گفت: چرا این قدر خودت رو آزار میدی؟ آخه یه دختر بیست ساله چرا باید توی این محیط خفه کننده باشه؟ از جاده خاکی بیرون بیا و به جادهی زندگی برگرد، زندگی تموم نشده دختر… دستانش را روی گوشهایش گذاشت از موجودات دو پایی که اسم خود را انسان گذاشته بودند متنفر بود به خصوص
از جنس نر. دکتر دستان دخترک را از گوشهایش جدا کرد و گفت: شنیدم به نوشتن علاقه داری درسته؟ در چشمان قیرگونش برق خوشحالی را دید پس با لبخند، حرفش را ادامه داد. دکتر آلن: انگار درست شنیدم اگه به حرفم گوش کنی و بهشون عمل کنی مطمئن باش قلم و دفتر برات میارم و هرچی که بخوای. دخترک با لبخند روی دو زانو نشست و دستش را جلوی جیکوب گرفت و گفت: میشه گوشیت رو بدی؟ لطفاً! مشکوک از جیب راست شلوارش موبایلش را بیرون آورد و پس از باز کردن قفلش به سمت دخترک به ظاهر شاد مقابلش گرفت. دخترک با انگشتانی لرزان …
- انتشار : 16/05/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403