رمان عشق اما نهایتی مجهول

عنوانرمان عشق اما نهایتی مجهول
نویسندهماهور ابوالفتحی
ژانرعاشقانه، خونبسی
تعداد صفحه1644
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان عشق اما نهایتی مجهول اثر ماهور ابوالفتحی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دلنواز و پاشا دختر عمو و پسر عمو هستن دلنواز پدرشو از دست داده و با خانواده عموش تو یه ساختمون زندگی می‌کنه، یه روز برادر دلنواز باعث میشه زن عموش از پشت بوم پرت بشه پایین و بمیره و برادر دلنواز میوفته زندان عموی دلنواز تصمیم می‌گیره برای اینکه خون و خونریزی تو خانواده رخ نده دلنواز و پاشا با هم ازدواج کنن …

خلاصه رمان عشق اما نهایتی مجهول

به عقب کشیده شدن روسری اش مصادف شد با کشیده شدن یک دسته از موهایش .جیغ کشید: -نکن بیشعور، مگه مرض داری؟ ! بهرنگ در حالی که گارد لاتی گرفته، کت و بالش را باز کرده بود و توی اتاق راه می رفت، نیشخند زدو گفت: -لابد دارم دیگه. موهایش را از نو بست و بی اهمیت به او مشغول کشیدن خط چشم جلوی آینه ی قدی اتاق شد. بهرنگ مرموز نگاهش می کرد.

از داخل آینه به او که حالا بالای سرش ایستاده بود گفت: -چیه؟ چته؟ بهرنگ شانه بالا انداخت و با لحنی که تاسف از آن می بارید گفت: -انقدم چیز میز میمالی تو صورتت هیچکس نمی گیرتت که… دلنواز اخم کرد و زیر لب گفت: -همون تو زن گرفتی چشم دنیا رو باهاش کور کردی بسمونه. بهرنگ گره ی کوری بین ابروهایش نشاند و دمق گفت: -چشه زنم، شبیه ماه شب چهارده.

حرف های بی سر و ته برادر بزرگش که تمامی نداشت پس بحث کردن با او کار بی نتیجه ای به نظر می آمد! بهرنگ که جواب خوبی برای ادامه ی بحث نگرفته بود خواست از اتاق بیرون برود اما لحظات آخر برگشت و داد زد: -سوسکککک! فوبیای حشره داشت دلنواز، وحشت زده سر جا تکان خورد و همین باعث شد قلمو توی چشمش برود. در حالی که دستش رای روی چشمش گذاشته بود جیغ کشید …

دانلود رمان عشق اما نهایتی مجهول
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان عشق اما نهایتی مجهول
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها