رمان جزیره درختان گمشده

عنوانرمان جزیره درختان گمشده
نویسندهالیف شافاک
ژانرعاشقانه، تاریخی، رئالیسم جادویی، خارجی
تعداد صفحه408
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان جزیره درختان گمشده اثر الیف شافاک به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کتاب جزیره درختان گمشده کاری برجسته با زیبایی خیره‌ کننده ؛ درباره‌ی پسری یونانی و مسیحی و دختری تُرک و مسلمان است که در حضور یک درخت انجیر همدیگر را مخفیانه ملاقات می‌کنند ، اما جنگ درمی‌گیرد و آن‌ها مجبور به پرداخت بهای احساسی سنگینی می‌شوند ؛ تا سال‌ها بعد ، تنها چیزی که از عشق آن‌ها باقی می‌ماند همان تک‌درخت است . الیف شافاک در این کتاب ، به طرزی هنرمندانه ، زیبایی و خشونت را در کنار هم قرار می‌دهد .
رمان حاضر در زمان و مکان به جلو و عقب می‌رود و به سه روایت تقسیم می‌شود . بخشی از روایت را همان درخت انجیر برایمان تعریف می‌کند ، درختی که تمام این سال‌ها شاهد بی‌طرف وقایع بوده است ، قسمتی از داستان هم در اواخر دهه‌ی 2010 در لندن می‌گذرد که از زبان راوی دانای کل نقل می‌شود . راوی سوم شخص دیگری نیز اتفاقات سال 1974 قبرس را روایت می‌کند .
رمان جزیره درختان گمشده ، که بسیاری آن را بهترین اثر شافاک می‌دانند ، داستانی جادویی و جذاب درباره‌ی عشق ، تاریخ و طبیعت است و پرسش‌های مهمی را در مورد از دست دادن خانه و کنار آمدن با شرایط و رازها مطرح می‌کند . «مهاجران با گذشته‌شان چه می‌کنند و فرزندانشان چگونه تحت تأثیر درد آن‌ها قرار می‌گیرند ؟» این پرسشی است که در خلال این رمان بارها ما را به فکر فرو می‌برد .
این کتاب ، یک داستان است ، داستانی لطیف و پر از جزئیات زیبا و جذاب که یک روایت عاشقانه و دوست‌ داشتنی را به شیوه‌ای آرام روایت کرده است . روند داستان سریع نیست ، آرام است و از سه جهت روایت می‌شود و آرام‌ آرام در جان خواننده می‌نشیند . زبان درخت انجیر شورانگیز است و داستانی که در لندن 2010  می‌گذرد هم پر از سؤالاتی است که باید پاسخ داده شود .

خلاصه رمان جزیره درختان گمشده

من آن جزیره را این‌طور به یاد می‌آورم: سواحلی طلایی، آب‌های فیروزه‌ای و آسمانی درخشان. هرساله، لاک‌پشت‌های دریایی به ساحل می‌آمدند تا در شن‌های پودرمانند تخم بگذارند. باد اواخر عصر با خود بوی گاردنیا، گل نگونسار، اسطوخودوس و پیچ امین‌الدوله را می‌آورد. ریسه‌های منشعب اقاقیای بنفش از دیوارهای سفیدشده بالا رفته بود و آرزوی رسیدن به ابرها را داشت؛ درست مثل آدم‌های خیال‌باف امیدوار بود. وقتی شب، مثل همیشه، بوسه بر پوست می‌زد، می‌شد بوی یاسمن را در نفس‌هایش استشمام کرد. ماه اینجا به زمین نزدیک‌تر بود، درخشان و لطیف بر بالای پشت‌بام‌ها آویخته بود و بر کوچه‌های باریک و خیابان‌های سنگفرش‌شده نور می‌پاشید. با این حال، هنوز سایه‌ها راهی پیدا می‌کردند که از لابه‌لای نور بخزند. پچ‌پچه‌های بی‌اعتمادی و توطئه در تاریکی منعکس می‌شد؛ چراکه جزیره دوپاره شده بود: شمالی و جنوبی. هرکدام زبان و خط متفاوتی داشت و خاطرهٔ متفاوتی در هر بخش شایع بود و به ندرت پیش می‌آمد که اهالی جزیره به درگاه یک خداوند دعا کنند.

پایتخت را دیواری تقسیم کرده بود؛ درست مثل قلبی با زخمی در میان آن. در طول خط مرز ـ در ناحیهٔ مرزی ــ خانه‌های ویرانه‌ای بودند که با گلوله سوراخ‌سوراخ شده بودند، حیاط‌های خالی از انفجار نارنجک‌ها آبله‌گون شده، مغازه‌های تخته‌کوب‌شده ویران شده، درهای تزئین‌شدهٔ حیاط‌ها از لولاهای شکسته‌شان با زاویه‌های مختلفی آویزان شده بودند، ماشین‌های لوکس ایام قدیم داشتند زیر لایه‌های گردوخاک زنگ می‌زدند… جاده‌ها با حلقهٔ سیم‌های خاردار، انبوه کیسه‌های شن، بشکه‌های پر از بتن، خندق‌های ضدتانک و برج‌های دیده‌بانی مسدود شده بودند. خیابان‌ها مثل افکار ناتمام و احساسات بلاتکلیف ناگهان به انتها می‌رسیدند.

***

پروانه در حالی که مسیری مارپیچ را طی می‌کرد، روی شانهٔ معلم نشست و بعد، روی یکی از گوشواره‌های نقره‌ای‌اش که شبیه چلچراغ بود پرید. سپس، با همان سرعت، بلند شد و به‌سمت جیسون رفت، روی شانه‌های نحیفش نشست و زیر پیراهن او وول خورد. حالا، آدا در چشم خیالش می‌توانست جای زخم‌هایی را ببیند که زیر جلیقهٔ جیسون پنهان بودند که اغلبشان کهنه و رنگ‌پریده بودند و فقط یکی از آن‌ها نسبتاً بزرگ و تازه بود.

رنگی تند ـ ارغوانی التیام‌نیافته. این پسر که همیشه مزه‌پرانی می‌کرد و اعتمادبه‌نفس زیادی در مدرسه داشت، در خانه، از دست پدرش کتک می‌خورد. آدا به نفس‌نفس افتاد. در همه جا و همه کس درد شدیدی وجود داشت. اختلاف تنها بین کسانی بود که می‌توانستند دردشان را مخفی کنند و کسانی که دیگر نمی‌توانستند.

خانم والکات با صدای بلندتر گفت: «آدا؟» یکی از دانش‌آموزها به‌شوخی گفت: «شاید کره! یا شاید عقب‌مونده است!» خانم والکات بی‌آنکه کسی را متقاعد کند، گفت: «توی این کلاس، ما از همچین الفاظی استفاده نمی‌کنیم.» نگاهش به آدا دوخته شد، پریشانی و نگرانی در صورت فراخش در نوسان بود. «مشکلی پیش اومده؟» آدا که سر جایش میخکوب شده بود، کلامی بر زبان نیاورد. «اگه مسئله‌ای هست که می‌خوای به من بگی، می‌تونی بعد از کلاس این کار رو بکنی. چطوره بعداً صحبت کنیم، هان؟»

دانلود رمان جزیره درختان گمشده
46.66 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان جزیره درختان گمشده
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها