رمان خط خورده
عنوان | رمان خط خورده |
نویسنده | مهسا زهیری |
ژانر | معمایی، عاشقانه |
تعداد صفحه | 1156 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان خط خورده اثر مهسا زهیری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کمند که از نقص جسمی رنج میبرد و همین باعث انزوا و گوشه گیری او شده! آرزوی مادرش پیدا شدن کاری مناسب اوست بهمین دلیل به یک کمپانی فرش بافی میرود تا به عنوان طراح مشغول شود، اما متاسفانه قبول نمیشود و برای اینکه ناامید به نزد مادرش نرود، پیشنهاد کار دیگری را قبول میکند که باعث بوجود آمدن ماجراهای عجیبی میشود که …
خلاصه رمان خط خورده
از تاکسی پیاده شدم و به ونهای سرویس شرکت نگاه کردم که همیشه جا داشتند چون بیشتر کارمندها با ماشین خودشون میآمدند و اتوبوس کارگرها هم جدا بودند. به طرف پل هوایی قدم برداشتم تا خودم رو به ونهای اون طرف خیابون برسونم. نگاهم رو به آسفالت خیس دادم که انعکاس شاخوبرگ و ساختمون ها از چاله چوله هاش پیدا بود هر صبح زود که بیدار میشدم خاطره صبح های دانشجویی برام زنده میشد. تنها قدم زدن توی هوای خنک زیر درخت های پاییزی … وقتی همهی چشمها بسته بودند و حواس دنیا یه
جای دیگه… وقتی آروم از بیخ گوشش رد میشدم و سمت مقصد خودم میرفتم. صدای بوق، سر من و دو عابر دیگه رو سمت خیابون برگردوند اون ها رفتند و من با دیدن ماشین ایستادم. صورت زن پشت شیشه ای راننده، از این فاصله هم پیدا بود شیشه رو پایین داد و اشاره زد که جلو برم از ورودی پل هوایی فاصله گرفتم و سمت ماشین رفتم. زمزمه کردم: گیر کردی کمند! جلوی در راننده ماشین ایستادم و سلام دادم. خواهر دارا جواب داد و گفت: بشین. -مزاحم نمیشم سرویس ها… -بشین میرسونمت. کمی با نگاه کردن
به ماشین و اطراف، معطل کردم و عاقبت سر تکون دادم ماشین رو دور زدم و کنار راننده نشستم. زن ماشین رو راه انداخت خودش گفت: پس کارمندها اینجا سوار میشند؟ -بله. -این چند روز با سرویس میری میآی؟ -بله. ماسک رو پایین دادم و بوی ادکلن خاصش واضح تر به مشامم خورد همه چیز ماشین وارداتیش برق میزد. پالتو و کیفش پشت بود و انگشتر زیبایی توی انگشتش دور فرمون جلب توجه میکرد. پرسیدم: اتفاقی منو دیدید؟ لبخند کوچیکی روی نیمرخش نشست و فقط گفت: تو شرکت راحتی؟ …
- انتشار : 04/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
جالب نبود! اول که ویرایشش مشکل داشت.همه ی «ای» و «ی» ها چسبیده بود به کلمه قبلشون. بعد وقتی زمان داستان عوض میشد هیچ ستاره یا خط یا نشانگری اون بخش ها را ارام جدا نمیکرد. بعد بیشتر خشونت رو توی داستان نشون داده بودن.توصیفها دقیق و خوب نبود؛مولا وقتی از مهمونی یا جنگل صحبت میشد.و……